معرفی سبک آبستره در نقاشی
![نقاشی آبستره آبستره](http://www.kalamezendeh.ir/images/img_in_contents/Honare_Entezaei/Kandinsky09.jpg)
یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر «آبستره» بود. عدهای لغت «آبستره» را به معانی «انتزاع و تجرید» تعبیر و معنی میکنند و معتقدند که کلیهٔ آثار انتزاعی و تجریدی، معنی ترجمهشدهای از کلمهٔ آبستره هستند در حالیکه چنین نیست؛ میتوان گفت هنر «آبستره» به آنگونه آثاری گفته میشود که بسیار مجهول و نامحسوس و غیر قابل پیشبینی و بهدور از انتظار مخاطبان است و در این خصوص یکی از معروفترین مفسرین و مبلغین هنر آبستره «میشل سوفِر» فرانسوی گفته است: «من هنری را آبستره مینامم که یادآور هیچگونه واقعیت شکلی نباشد، حتی اگر نقطهای باشد که هنرمند از آن آغاز به کار کرده باشد.»
کلیهٔ آثار آبستره از نوع نقاشی، صرفاً برای دیدن و تماشا کردن و از نوع آثار حجمی، صرفاً برای لمس کردن نه برای لذت بردن و به خاطر سپردن ساخته میشوند؛ بنابر این هیچیک از مخاطبان نباید در مواجههٔ این آثار انتظار رؤیت یک صفت اخلاقی یا یک فضیلت معنوی را داشته باشند؛ زیرا هنرمندان اینگونه آثار بدون در نظر گرفتن هیچگونه قصد و موردی به خلق آن دست میزنند به همین دلیل آثار آبستره هرگز مشمول نقد منطقی نمیشوند، چون از یک ذهن و فکر منطقی تراوش نکردهاند که انتظار چنین نقدی از آنان برود. هنرمندان آبسترهساز هرگز نمیدانند که (چرا و چگونه) به این اثر رسیدهاند ولی هنر انتزاع و تجرید، دارای هدف و مقصودی کاملاً معنیدار و غایتی اخلاقی-انسانی است. «انتزاع» مصدر اسم فاعل منتزع بوده و به معنی «جدا شدن و خلاصه شدن» است، از همین رو با معنی تجرید میتواند مفهوم نزدیک داشته باشد؛ چون تجرید نیز به معنی «مجردشدن، رها بودن و تنهایی جستن» است و به لحاظ اخلاقیات انسانی هنر انتزاعی دارای غایات انسانی بوده و پویشی هدفمند دارد. باید یادآور شوم که هنرهای انتزاعی و تجریدی، از جمله آثار مادی بوده به همین لحاظ، دنیوی بودن اینگونه آثار کاملاً مشخص و معلوم است. در کل، هنرهای انتزاعی به آثاری گفته میشود که قصد دارند فرم یا شکل مورد نظرشان را تا به حدی خلاصه و تجزیه کنند که از اسم اصلی آن شىء دور نشوند و قبل از اینکه آن شىء مورد نظر به نهایت خلاصه شدن برسد، دست از کار میکشند و دیگر آن شىء را خلاصه و تجزیه نمیکنند.
هنر «آبستره» به دو دورهٔ تاریخی تقسیم میشود. دورهٔ ابتدایی آن از سال 1910.م آغاز شد و تا سال 1916.م ادامه یافت. در این مرحله هنر آبستره شامل یک روند ضد طبیعت بود. دورهٔ بعدی از سال 1917.م شروع گردید و با جنبش «دستایل هلند» همراه شد و تا به حال راه ویژهٔ خود را پیموده است. اولین اثر نقاشی آبستره در سال 1910.م توسط هنرمندی روسی به نام «واسیلی کاندینسکی» (1866-1944 م.) بهوجود آمد.
این اثر بهوسیلهٔ آبرنگ با سطوحی رنگین و با حالتی دینامیک، بدون توجه به جنبهٔ نمایشی آنها کشیده شده است. در همین سال کاندینسکی کتاب معروف خود به نام «روحانیت در هنر» را به منظور توجیه کردن نکات استتیکی، جهتیابی جدید هنر نقاشی، به رشتهٔ تحریر در آورد. این اولین کتابی بود که در زمینهٔ هنر آبستره نگاشته شد. چیزی که کاندینسکی را متوجه هنر آبستره نمود، ابتدا یک دامن خوشرنگ و سپس یکی از تابلوهای خودش بود که تصادفاً به صورت وارونه در کنار کارگاهش قرار داشت. تحت این شرایط کاندینسکی در نگاه اول با تابلویی روبرو گردید که دارای رنگآمیزی جالب و چشمگیری بود و وی قبلاً آن را نمیشناخت. همین تابلو وارونه نکته اصلی هنر آبستره را برایش روشن کرد. پس او چنین نتیجه گرفت که در یک تابلو رنگها و فرمها هستند که به صورت مجرد نقش اصلی را ایفا میکنند. اما آنچه که موجب کشف اصول زیباییشناسی توسط کاندینسکی گردید مطالعات و جستجوهایش در زمینهٔ موسیقی بود. وی اولین طرحهای خود را با نام «بدیهه سرایی» و آثار کاملترش را تحت عنوان «ترکیب» اسمگذاری کرد. آثار نقاشی کاندینسکی بسیار متنوع و به شکلهای متفاوتی عرضه شدهاند. آثارش در ابتدا برای بیننده دارای ارزش نمایشی است و سپس با ارزش ساختمانی جلوه میکند. زیرا بهوسیلهٔ شکلهای کوچک هندسی پوشیده از رنگهای شدید به وجود آمدهاند؛ لذا از نظر بصری مانند اشیای قیمتی بهنظر میآیند. کاندینسکی دربارهٔ اثر هنری چنین استدلال نموده است که «رنگ» و «شکل» فینفسه عنصرهای زبانی را تشکیل میدهند که برای بیان (عاطفه)، کافیاند و اینکه به همانگونه که صورت موسیقایی مستقیماً بر روان اثر میکند، رنگ و شکل نیز همان کیفیت را دارد. تنها نکتهٔ لازم این است که رنگ و شکل را باید به حالتی ترکیب کرد که به حد کفایت، عاطفهٔ درونی را بیان کند و به حد کفایت آن را به نگرنده انتقال دهد. ضرورتی ندارد که به رنگ و شکل «نمود جسمیت» یعنی جلوهٔ اشیاء طبیعی را بدهیم. خود شکل، مبیّن معنی درونی است که متناسب با رابطهٔ هماهنگ آن با رنگ، دارای درجات شدت و ضعف است.
هنر آبستره را که با هر گونه نمایش واقعی از موضوعات، سر ستیز دارد میتوان به دو نوع تقسیم کرد؛ نوع اول شامل آثار هنرمندانی میشود که صرفاً به رنگ و فرم توجه دارند و این دو عنصر تجسمی را تنها به خاطر جلوههای مجرد آنها بهکار میگیرند. در تابلوهای این نقاشان، اشکال و نقوش هیچگونه شباهتی با نمونههای طبیعت و عالم واقع آنها ندارند. رنگها نیز از رنگهای طبیعت پیروی نمیکنند و از رنگ تنها به خاطر خود رنگ و از فرم صرفاً به خاطر فرم استفاده میشود. نوع دوم شامل آثار نقاشانی است که رنگ و فرم را علاوه بر جلوههای مجرد هر یک، با توجه به معانی و مفاهیم آنها بکار بردهاند. در این روش رنگها و فرمها بدون آنکه موضوع یا شیء را به نمایش در آورند، حالات عاطفی خاصی را برای بیننده ایجاد میکنند. چنانچه مثلاً رنگ قرمز و نارنجی میتوانند برای انسان حالات هیجان و شور و التهاب ایجاد کنند و برعکس، رنگهای سبز و آبی آرامشبخش و تسکیندهنده هستند، فرمها نیز به نوبهٔ خود چنین حالات روانی ایجاد میکنند. این قبیل آثار را به نام «آبسترهٔ اکسپرسیونیسم» مینامیم.
بداههسازی کاندینسکی، طلیعهٔ هنر غیر رسمی (Informal) عصر حاضر است (از 1945 به بعد) و ترکیببندیهای او درآمدی بر هنر کنستراکتیویسم (Constructivism) میباشد. در سال 1912.م «کوپکا» هنرمند چکوسلواکی نیز آثار آبسترهٔ خویش را به نمایش در آورد. وی از اولین نقاشانی بود که با الهام از موسیقی به نقاشی پرداخت و لذا برخی از تابلوهای خود را به نامهای «فوگ قرمز و آبی رنگ مایههای گرم» نامید. او در حدود سال 1920.م با همکاری چند هنرمند دیگر از جمله «بلان گاتی» و «والنسی» گروهی را تشکیل داد.
از نقاشان دیگر که با گرایش به سوی هنر آبستره آثاری به وجود آورد «روبر دلونه» بود. دلونه آثار شعرگونه خود را با توجه به رنگهای خالص به وجود آورد. خود او در مورد نقاشیهایش از «فرم- سوژه» نام میبرد.
میتوان گفت نهضت هنر آبستره مربوط به یک منطقهٔ خاص نبود؛ این شیوه در تمام کشورهای دنیا طرفدارانی داشت که هر یک به ترتیبی جداگانه به فعالیت مشغول بودند و در عین حال از یکدیگر تأثیر میپذیرفتند. «مورگان روسل» و «مک دونالد رایت» از نقاشان آمریکایی بودند که از «روبر دلونه» الهام گرفتند. این دو از سال 1913.م به بعد در این شیوه آثاری به وجود آوردند. در فرانسه و آلمان نیز بهطور همزمان هنر آبستره به وجود آمد اما جنبش هنر آبستره در روسیه با کیفیتی برتر نمودار شد؛ به ترتیبی که بسیاری از نوابغ این جنبش از این سرزمین برخاستند. تعداد نقاشانی که تحت این شیوه، نقاشی نمودهاند بسیارند. در میان آنها هستند نقاشانی که با آثارشان گرایشهای دیگری به وجود آوردهاند و به ترتیبی مبتکر و معرف شیوههای جدیدتری، در رابطه با هنر آبستره میباشند. این شیوهها عبارتاند از «تاشیسم»، «سوپره ماتیسم»، «نئوپلاستیسیسم» و «کنستراکتیوسیم».
دو مسیر عمده در هنر مدرن وجود دارد. مسیر اول - که پایههای آن قبل از آغاز قرن بیستم در اروپای غربی بهویژه در فرانسه ریخته شد- تحت عنوان کوبیسم نامگذاری گردید. مسیر دوم که بیشتر متعلق به قرن حاضر است و با عنوان هنر «آبستره» از روسیه آغاز شد که خود نیز به نحوی، از کوبیسم متأثر گردیده است. هدف نهایی کاندینسکی پایهگذار سبک آبستره این نبود که نقاشی را از محتوا پاک کند بلکه هدف او این بود که «قالبی مجرد برای تجریدات ذهنی خویش بیافریند. زیرا همانطور که حس رفعتجویی هنرمندان «گوتیک» موجب شد که معماری گوتیک مفهوم «عناصر عمودی» خود را کشف کند. به همانگونه نیز کاندینسکی تبیین آرمانهای عقیدتی خویش را در ریتمهای ویژه فرم و رنگ جستجو میکرد. کیفیت پویای عناصر، «تم» اصلی آثار کاندینسکی را تشکیل میداد. ولی این پویایی، بیشتر ناشی از حرکتی خود به خودی و درونی بود تا جنبشی آیندهگرا. لذا در آثار او همهچیز در روحانیت، حرکتی پیوسته و فضایی بیکران مستغرق است و هیچچیز را یارای گریز از این هستی هماهنگ و موزون نیست؛ «کل» به «جزء» رجحان اساسی آثار وی است و پل کله که در این باره میگوید: «هنر، مرئی کردن نامرئی است». یا به عبارت دیگر «هنر، کشف کششهای ناشی از جهان مرئی و امکانات اسرارآمیز بشر است که فقط روحاً میتوان آنها را حس و لمس کرد»...
پي نوشت :
1- فلسفه هنر معاصر، هربرت رید، محمد تقی فرامرزی، انتشارات نگاه، چاپ دوم 1374
2- سبکها و مکتبهای هنری، ایان چیلورز- هارولد آزبورن و دیگران، فرهاد گشایش، انتشارات محیا، چاپ اول 1380
3- سبکهای هنر از امپرسیونیسم تا اینترنت، کلود ریچارد، نصرالله تسلیمی، انتشارات بهمن، چاپ اول زمستان 1383
4- انگیزشهای اجتماعی در پیدایش مکتبهای هنری (از کلاسیزم تا مدرنیسم)، اصغر فهیمیفر، انتشارات فلق، چاپ اول پاییز 1374
منبع: سایت فیروزه
----------------------------------------------------
نقاشی انتزاعی چیست؟ /نگاهی به آثار واسیلی کاندینسکی
Vassily-Kandinsky
هنر نقاشی دو شاخه اصلی بیشتر ندارد. هنر واقعگرا و هنر غیر واقعگرا یا همان انتزاعی. انتزاع یا تجرید یکی از فعالیتهای ذهن است. بدین معنی که ذهن ما از مفاهیم حقیقی که در خارج از ذهن ما و در عالم واقع وجود دارند، بعضی مفاهیم را انتزاع میکند. مفاهیمی که بدین ترتیب منتزع میشوند ما به ازای خارجی ندارند. مثلا مفهوم انسان یک مفهوم انتراعی است که ذهن از کنار هم نهادن مشترکات تک تک آدمهایی مانند علی و حسن و حسین که هر کدام در عالم واقع و خارج از ذهن ما وجود دارند، انتزاع کرده است. علی و حسن و حسین هر کدام مابه ازای خارجی دارند، ولی مفهوم انسان که از علی و حسن و حسین انتزاع شده، یک مفهوم کلی است که در عالم خارج وجود ندارد.
نقاشی انتزاعی یا آبستره یا تجریدی، به نقاشی ای گفته میشود که دارای فرمهای انتزاعی است. بدین معنی که در این نقاشیها قرار نیست که فرمها و رنگهای استفاده شده، شیئ ای که مابه ازای خارجی داشته باشد را در ذهن تداعی کند. فرم و رنگ اشاره به واقعیتی خارج از ذهن ندارد و خود به عنوان تنها واقعیت موجود مورد استفاده قرار میگیرد.
طبق این تعریف، هنر غیر واقعگرا از هنر واقعگرا مجزا میشود. تمام سبکهای نقاشی که در آن فرم و شکل تداعی کننده واقعیتی در خارج از ذهن باشند، در زیر مجموعه هنر واقعگرا قرار میگیرند. رئالیسم[1]، کوبیسم[2]، امپرسیونیسم[3]، اکسپرسیونیسم [4]و بسیاری از سبکهای نقاشی که در آنها، فرم ارتباط خود را با واقعیت حفظ میکند، ( ولو این ارتباط بسیار کمرنگ باشد ) جزو زیر شاخه های هنر واقعگرا محسوب میگردند.
آنجا که این ارتباط بطور کامل گسسته میشود، هنر غیر واقعگرا یا آبستره یا انتراعی، آغاز میگردد.
واسیلی کاندینسکی[5] نخستین نقاشی است که حدود سال ۱۹۱۰ نخستین نقاشی کاملاً انتزاعی را عرضه کرده است، و از آن پس، هنر انتزاعی مدرن در بسیاری از جنبشها و مکاتب هنری مختلف عرض اندام نموده است. نقاشی های اولیه کاندینسکی به سنبلیست [6]های های روسی و گروه های انشعاب وابسته بود.از همان اوان،شهر مسکو،شمایل های روسی و هنر قومی آن دیار،سخت بر کاندینسکی اثر گذاشتند. و او را با هنر مندان پیشتاز روسی مرتبط کردند.بعدها در منظره هایی که با عنوان بدیهه سازی کشید.از طبیعت بسیار فاصله گرفت.
در انتزاع مطلق او به این نتیجه رسید که اگر هماهنگی های ناب تصویری عاری از صور عینی یا استعاری باشند،همچون اصوات ناب موسیقی روح انگیز می شوند.هنرمند آزادانه از انگیزش های روحی خویش پیروی میکندو حتی مختار است که از صور طبیعی یکسره چشم بپوشد و خود را به نیروی بیانی شکل های رنگین بسپارد.تنها قانون او ضرورت درونی است.(دایره المعارف هنر-رویین پاکباز) [7]
نقاشی کاندینسکی و بن مایه های تفکر شرقی و عرفانی:
می توانیم به اجمال بگوییم که هنر کاندینسکی رویشی است از فوویسم [8] و هنر قومی،ولی اگر بخواهیم آن را بفهمیم بایسته است که موسیقی را،هم به عنوان تجربه و حال و هم به عنوان ،به آن دو آبشخور اضافه کنیم.کاندینسکی به اعلا درجه واگنر[9] را می ستود و معتقد بود که وی،موسیقی ،شعر و صحنه را در مجموعه سازمندی در هم آمیخته و به اپرا،که تا آن زمان هنری بیش از حد دنیوی بود،بعد معنوی بخشیده است.
نقاشی به نوشته کاندینسکی«می تواند همان انرژی هایی را در مشاهده گر ایجاد کند که موسیقی می تواند در شنونده ایجاد کند.کاندینسکی جویای پژواک است:درست همانند رابطه موسیقی با شنونده ،شکل ها و رنگ ها باید به روح مشاهده گر نفوذ کنند و تارهای وجودش را به ارتعاش در آورند و در اعماق ذهنش طنین افکنند.در خلال سال هایی که به انتشار جنگ مورد اشاره و کتاب در باره معنویت در هنر منتهی شدند،نقاشی های او در باز نمایی از مناظر طبیعی و گاه صحنه های راز آمیز مرتبط با انسان ها و اسب ها،بیش از پیش بر غنای رنگی شان افزوده و از دقت و صراحتشان کاسته شد.او از سال 1909 به بعد،برخی از نقاشی هایش را بدیهه نگاری نامید.می توانیم همچنان اشارت هایی را به انسان ها،ساختمان ها،کوه ها و غیره در آنها پیدا کنیم،ولی این ها بیشتر نقش نشانه ها را دارند تا باز نمود ها.آنها نه خود اشیا،بلکه تصویر ساده شده ای را تداعی می کنند که خود او قبلا از اشیا کشیده شده است.آنها جلوه ای رویا گونه و تخیلی دارند.چنانچه از عناوین تابلو ها بر می آید،کاندینسکی آنها را حتی المقدور خود انگیخته و رها از سنجش گری و آگاهی آفریده است.
هنر انتزاعی موندریان[10] و مالویچ[11] از این جهت که بر فرم های ابتدایی تکیه می کندفاقد عناصر انسانی و آشکارا مدرن به نظر می آید.این گونه می شود بیان کرد که هر دو هنرمند دارای انگیزه های عرفانی اند و بیش از آنکه بخواهند جهان مادی را ستایش کنند،در پی مقابله با آن هستند.فلسفه کلاسیک این باور آنها را تحکیم می کند که واقعیت قابل مشاهده و ملموس نقابی بر واقعیت عمیق تر است که فقط از از طریق تخیل می توان به آن دست یافت.افزون بر آن،موندریان بر این باور است که هنر باید از عرضیات نمودهای طبیعی تعالی جوید تا بتواند به وسیله شکل های انتزاعی،که در پیوندی پویا با یکدیگر باشند،به خلق زیبایی نایل آید.این باور موندریان را می توانیم بسط آن آموزه های یونانی بدانیم که می گوید آرمان هنر باید کمالی فراتر از دسترس طبیعت باد.با این همه،ویژگی تفکر موندریان و مالویچ ناشی از در آمیزی چنین آرمان هایی با گونه ای عرفان شرقی است که در خلال واپسین دهه های قرن نوزدهم و سال های نخست قرن بیستم(و سپس بعد از جنگ های جهانی اول و دوم)به طور وسیعی در جهان غرب طنین افکن می شود.هنر کاندینسکی،که در ظاهر با هنر موندریان و هنر مالویچ تفاوت های زیادی دارد،به لحاظ تعلقات اصلی تا حد زیادی با آنها مشترک است.هر سه هنرمند عمیقا به ایده های اشراقی و عرفانی تعلق خاطر دارند.(نوربرت لنتن،هنر مدرن،صفحه 97،99و100) [12]
نمونه ای از آثار واسیلی کاندینسکی را در زیر می بینیم
![آبستره آبستره](http://www.kalamezendeh.ir/images/img_in_contents/Honare_Entezaei/Kandinsky06.jpg)
[1] واقعگرایی یا رئالیسم در هنرهای تصویری و ادبیات، نمایش چیزها به شکلی است که در زندگی روزانه هستند، بدون هرگونه آرایش یا تعبیر افزون. این واژه همچنین برای شرح کارهای هنری که برای آشکارکردن راستی، چیزهایی چون زشتی و پستی را تایید کردهاند نیز به کار میرود.
[2] حجمگرایی یا کوبیسم (به فرانسوی: Cubisme) یکی از سبکهای هنری است. کوبیسم در فاصله سالهای ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸ به عنوان سبکی جدی در نقاشی و تا حد محدودتری در تندیسگری ظهور کرد، که از نقاط عطف هنر غرب به شمار میآید.
[3] دریافتگری یا امپرسیونیسم (به فرانسوی: Impressionnisme) شیوه هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که بزودی جهانگیر شد. این شیوه مبتنی است بر نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم هنرمند از دیدههای زودگذر با به کار بردن لخته رنگهای تجزیه شده و تابناک برای نمایش لرزشهای نور خورشید. در این روش اصول مکتبی طراحی دقیق و سایه روشن کاری و ژرفانمایی (پرسپکتیو) فنی و ترکیب بندی متعادل و معمارانه رعایت نمیشود.
[4] هیجاننمایی یا اکسپرسیونیسم (به انگلیسی: Expressionism) نام یک مکتب هنری است. در آغاز قرن بیستم، نهضت بزرگی بر ضد رئالیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرامآرام مکتب «اکسپرسیونیسم» از دل آن بیرون آمد. واژهٔ اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشیهای «اگوست اروه» به کار رفته است.
[5] واسیلی واسیلیویچ کاندینسکی (به روسی: Васи́лий Васи́льевич Канди́нский) (۱۶ دسامبر ۱۸۶۶ - ۱۳ دسامبر ۱۹۴۴) یک نقاش و نظریهپرداز هنری روس بود. از آنجا که او نخستین نقاشیهای مدرن اِنتزاعی را خلق کردهاست، یکی از معروفترین و اثرگذارترین هنرمندان سده بیستم بهشمار میآید.
[6] سمبولیسم یا نمادگرایى پیش از آن که یک مکتب به حساب بیاید،آنها عقیده داشتند: اثر هنرى باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فرار کند و به نمادها و نشانه ها پناه آورد. نمادها و نشانه ها، خواننده را در کشف راز و رمزهاى اثر به تحرک درمى آورد و او را از قالب یک شاگرد حرف گوش کن بیرون مى آورد.
[7] دائرةالمعارف هنر عنوان کتابی است که رویین پاکباز نوشته و در ایران توسط انتشارات فرهنگ معاصر چاپ شدهاست.مطالب اصلی این دائرةالمعارف مربوط به نقاشی، مجسمهسازی و هنر گرافیک است. اطلاعاتی در زمینههای خوشنویسی، سفالگری، موزائیک و معماری نیز در این کتاب ارائه شدهاست. دائرةالمعارف هنر شامل ۲۸۵۵ مدخل، ۸۴۴ تصویر سیاه و سفید و ۱۶۰ تصویر رنگی است.
[8] فوویسم (به فرانسوی: fauvisme) مکتب گروهی از نقاشان فرانسوی بود که در آثار خود دورگیریهای زمخت و رنگهای تند و نامتعارف و شکلهای سادهشده به کار میبردند و از سهبعدنمایی و سایهروشنکاری پرهیز میکردند.
[9] ویلهلم ریشارد واگنر (به آلمانی: Wilhelm Richard Wagner) (زادهٔ ۲۲ مه ۱۸۱۳ – درگذشتهٔ ۱۳ فوریه ۱۸۸۳) آهنگساز، رهبر ارکستر، نظریهپرداز موسیقی و مقالهنویس آلمانی بود. شهرت او بیشتر بخاطر اپراهای او است. در دنیای موسیقی کلاسیک از وی به عنوان ادامه دهنده راه لودویگ ون بتهوون یاد میکنند.نوآوریهای واگنر در زمینه موسیقی کلاسیک اروپائی تأثیر زیادی بر آهنگسازان بعد از او داشت. او در آثار خود گام کروماتیک و فواصل نامطبوع را بکار میبرد و از این نظر پیشگام موسیقی مدرن اروپا است. استفاده از نغمه معرف پس از او بسیار رایج شد و بر موسیقی فیلم در سده بیستم اثر گذاشت.
[10] پیتر کورنلیوس "پیت" موندریان (به هلندی: Pieter Cornelis "Piet" Mondriaan) (زاده ۷ مارس ۱۸۷۲ در آمرسفورت، هلند - درگذشته ۱ فوریه ۱۹۴۴، نیویورک، آمریکا) نقاش هلندی بود.
[11] کازیمیر مالویچ (روسی: Казими́р Севери́нович Мале́вич؛ زاده ۲۳ فوریهٔ ۱۸۷۹ درگذشته ۱۵ مه ۱۹۳۵) یک هنرمند[۱] اهل امپراتوری روسیه بود.
[12] نوربرت لینتُن یکی از مورخان، استادان و منتقدان برجستهٔ هنر مدرن در انگلستان است که همواره تماس نزدیکی با جامعهٔ هنری و هنرمندان کشورهای مختلف جهان داشته است. او سالها در دانشگاههای گوناگون انگلستان به تدریس تاریخ و نقد هنر اشتغال داشته و چندین سال مدیریت نمایشگاههای شورای هنر بریتانیای کبیر را عهدهدار بوده است. پروفسور لینتُن در حال حاضر استاد تاریخ هنر در دانشگاه ساسکس است. وی بیش از بیست جلد کتاب در زمینهٔ تاریخ و نقد هنر نگاشته که اکثر آنها به زبانهای مختلف جهان ترجمه شده است.
نام پژوهشگر : کاری تیمی از گروه پژوهش هنر
پژوهشگاه کلام زنده – پژوهشکده پژوهش هنر