loading...
هنرهای تجسمی و نقاشی
ملیحه بازدید : 3063 چهارشنبه 29 دی 1395 نظرات (1)

سبک نقاشی مدرنیسم (نوگرایی) را بشناسیم

مدرنیسم

سبک نقاشی نوگرایی و یا (Modernism)

نوگرایی، که از آن به نام‌ های تجدد یا مدرنیسم (modernism) نیز یاد می‌شود، به معنی گرایش فکری و رفتاری به پدیده‌های فرهنگی نو و پیشرفته‌تر و کنار گذاردن برخی از سنت‌ های قدیمی است. نوگرایی فرایند گسترش خردگرایی در جامعه و تحقق آن در بستر مدرنیته است. نوگرایی یا مدرنیسم، گستره‌ای از جنبش‌ های فرهنگی که ریشه در تغییرات جامعه غربی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دارد، را توصیف می‌کند. این واژه مجموعه‌ای از جنبش‌ های هنری، معماری، موسیقی، ادبیات و هنرهای کاربردی را که در این دوره زمانی رخ داده‌اند، در بر دارد.

تاریخچه سبک مدرنسیم

نوگرایی، جریانی فکری به معنای استفاده انسان از دانش، فناوری و توان تجربی خود برای تولید، بهبود و تغییر محیط خود است. پیدایش مدرنیسم در غرب را میتوان واکنشی بر ضد سنت و دین مسیحیت دانست.

تورج اتابکی استاد تاریخ معتقد است «تجدد یا مدرنیته که ما نام میبریم اشاره دارد به یک شیوه زندگی و نهاد های اجتماعی و سیاسی مرتبط با این شیوه زندگی، که تقریباً از میانه قرن شانزدهم میلادی به این سو در گوشه‌ های مختلف جهان شکل گرفت. ما یک تجدد نداریم، ما تجدد ها داریم. یا اگر بخواهیم همسنگ فرنگی‌اش را بکار ببریم از مدرنتیسم باید استفاده کنیم تا مدرنیتی. این نگاه درحقیقت اروپا مدار که تجدد یا مدرنیته را تنها یک پدیده اروپایی میداند و زایشگاه این مدرنیته را فرانسه قبول می‌کند مورد نظر من نیست.» به عقیده اواو نقش شرق را در تجدد نباید دستکم گرفت.

نوگرایی (Modernism)، به صراحت ایدئولوژی رئالیسم (realism) را رد می‌کند و در یک رویکرد انتقادی به کارهای گذشته از طریق بازنویسی، تجدید نظر، تقلید مسخره آمیز در اشکال جدید، الحاق و تکرار به گسترش مفاهیم و خلق هنری می‌ پردازد. هر چند در مورد تاریخ آغاز مدرنیسم در عرصه هنر توافق نظر بین تاریخ‌ نویسان و متفکران وجود ندارد، اما به شکل خاص قرن بیستم، محمل شکوفایی و اوج مدرنیسم در هنر است.

 

ن. ا. درویش

-------------------------------------------

هنرهای نوگرا آثاری هستند که از نیمه دوم سده ۱۹ میلادی به این سوی و در پی شکل گرفتن جریان‌های هنری نوآور در اروپا و ایالات متحده پدید آمدند. این آثار و مکتب‌های فکری مرتبط با آن‌ها باعث ایجاد دگرگونی‌هایی در هنرهای تجسمی ایران از دهه ۱۹۴۰ میلادی به بعد شدند که دامنه تأثیراتش به هنرهای نمایشی هم کشیده شد. تمرکز اصلی این نوشتار — مطابق سنت رایج در منابعِ تاریخ هنر — بر هنرهای تجسمی و گرایش‌های نوینِ برآمده از آنهاست.


ریشه‌های نوگرایی در هنر ایران را می‌توان در برخورد جامعه ایرانی و روشن‌فکرانش با اندیشه‌های اروپایی و نیز آشنا شدن با تکنیک‌ها و ابزارهای جدیدی چون رنگ روغن و دوربین عکاسی یافت. سفرهای شاهان قاجار به اروپا و ورود تحصیل‌کردگان فرنگ به کشور، زمینه آشنایی ایرانیان با سبک‌های نوین هنری و گذار از سبک‌های سنتی نگارگری ایرانی و خطاطی را فراهم آوردند. کمال‌الملک نخستین مکتب هنری به سبک هنر واقع گرای غربی (Realism) را برای ایران به ارمغان آورد؛ اگرچه جایگاه هنری وی در کشور باعث شد تا برای سالیان بسیار، ایرانیان از پیگیری مکتب‌های اروپایی نوینی چون امپرسیونیسم باز مانند.


اما مهم‌ترین تحول در نوگرایی هنری در ایران رامی‌توان پیامد تغییرات اجتماعی شکل گرفته در کشور در نتیجه اقدامات رضاشاه پهلوی دانست. سال‌های پس از دهه ۱۹۴۰، نوگرایی به لایه‌های سیاسی–اجتماعی ایران نفوذ کرده بود و هنرکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران مکانی برای آموزش آکادمیک هنر، از جمله مکتب‌های غربی، بود. به عنوان نخستین مؤسسه از نوع خود در ایران، هنرکده هنرهای زیبا، هنرمندان ایرانی را به پیروی کردن از سبک‌های هنری نوین در پدید آوردن کارهای خود تشویق می‌کرد.[۱] در این دوره بسیاری از آثار ادبی و هنری پدید آمده در اروپا به جامعه ایران معرفی شدند و روشن‌فکران ایرانی دربارهٔ آن‌ها به بحث می‌نشستند.


در میان سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰، در دوران پادشاهی محمدرضاشاه پهلوی، هنر نوین در ایران رشدی قابل توجهی به خود دید و بسیاری از هنرمندان نامی معاصر ایران در آن دوره رشد کردند. مکتب‌های هنری جدیدی، همچون سقاخانه، که در جستجوی روشی بدیع و ایرانی بودند برپاخاستند و تأثیری بنیادین بر هنر ایران در دهه‌های پیش رو گذاشتند. افزایش درآمدهای دولتی و راه‌اندازی دوسالانه‌های تهران نیز باعث شکل‌گیری دورانی پررونق برای بازار هنر در کشور شدند و حکومت و وابستگان به آن از جمله خریداران مهم هنر معاصر شدند. راه‌اندازی موزه هنرهای معاصر تهران با پشتیبانی و نظارت فرح پهلوی، ملکهٔ ایران در دورهٔ محمدرضاشاه پهلوی، نه تنها نقشی مهم در آشنا شدن هنرمندان ایرانی با سبک‌های هنری نیویورک داشت، بلکه ایران را مالک یکی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های هنری غربی در جهان کرد.


 

وقوع انقلاب ۱۳۵۷ و در پی آن جنگ ایران و عراق، دوره‌ای از رکود در بازار هنر نوگرا و حاکم شدن فضای سانسور را به همراه داشت. بسیاری از سبک‌های هنری غربی در این دوره منحط شمرده شدند و تعدادی از هنرمندان نوگرای ایرانی ناچار به ترک وطن گشتند. با این حال دیوارنگاری، هنر انقلابی و عکاسی رشد چشمگیری پیدا کردند و آثار هنری شاخصی در فضای مذهبی و جنگی کشور شکل گرفتند. فضای بازتر سیاسی برآمده از انتخابات ۲ خرداد باعث رونق دوباره هنر نوگرا در کشور و بازشدن بازار آن به جهان شد. در همین هنگام، نسلی از ترک‌وطن‌کرده‌های ایرانی به ارائه آثاری شاخص در جهان پرداختند و توجه پژوهشگران اجتماعی و تاریخ‌دانان هنر به سیر تحول هنر معاصر در ایران بیش از پیش شد.

منبع : ویکی پدیا

ملیحه بازدید : 1612 چهارشنبه 29 دی 1395 نظرات (0)

سبک نقاشی کوبیسم (حجم گری) را بشناسیم

سبک نقاشی کوبیسم

کوبیسم یا حجم گری، انقلابی ترین و نافذترین جنبش در هنر دنیای مدرن،بویژه در نقاشی است که توسط دو هنرمند،یکی اسپانیایی،(پابلو پیکاسو PabloPicasso) و دیگری فرانسوی(جرج براکGeorges Braque) در سال های ۱۹۰۷ و ۱۹۰۸ پایه گذاری شد.اگرچه ظاهر کوبیسم و ایده های درونی آن در طول سال ها تکامل یافته و مبانی زیبایی شناختی کوبیسم طی هفت سال شکل گرفت،اما این مکتب، ویژگی های عمومی و خاص خود را در گذر زمان به تمامی حفظ کرده است. نقاشی های کوبیست با به کارگیری اشکال هندسی که طرحها را مسطح و هموار می کنند و با استفاده از سطوح فضایی خرد شده و یا اشکالی که روی شکل های مجاورشان می غلتند و یا از آنها عبور می کنند،حس مبهمی از فضا را می آفرینند.مورخان هنر، غالباً از کوبیسم به عنوان تأثیرگذارترین جنبش هنری نیمه اول قرن بیستم یاد می کنند.

تاریخ دقیق اولین ردپای کوبیسم در هنر همیشه موضوع بحث و مناقشه میان مورخان هنر بوده است.برخی آغاز پیدایش آن را در تابلوی معروف«دوشیزگان آوینیون» Demoiselles d�۰۳۹;Les Avignon متعلق به پیکاسو می دانند. این تابلو تصویر زنی است که با ترکیب اشکال دندانه دار،نقش های هموار و فرم هایی برگرفته از نقاب های آفریقایی نقاشی شده است.برخی دیگر، تأثیر آثار هنرمند فرانسوی، پائول سزان(Paul Cژzanne)را بر روی پیکاسو و براک مهمترین عامل شکل گیری این جنبش می دانند.


سزان،پیش از مرگش در سال ۱۹۰۶ در تابلو هایش به طور فزاینده ای به تسهیل و هموار ساختن اشکال می پرداخت. به علاوه، او برای اولین بار شیوه ای را در نقاشی خلق کرد که مورخان هنر آن را passage (گذرگاه) نامیدند.در این شیوه گاهی قسمت هایی از تابلو بدون رنگ رها می شد، به عنوان مثال حد فاصل میان دو کوه خالی می ماند، به طوری که صخره و هوا در هم ادغام شوند و از هم عبور کنند. / / چنین نوآوری هایی از دو جهت برای کوبیست ها حائز اهمیت بودند. اولاً چنین شیوه ای قانون های تجارب فیزیکی را به چالش می طلبید و ثانیاً هنرمندان را تشویق می کرد تا دید خود را نسبت به نقاشی تغییر دهند و آن را به عنوان تمامیتی غیر وابسته (و حتی مخالف) با تجارب فیزیکی دنیای بیرون ببینند که دارای هویت و منطق درونی مستقلی است.


به این ترتیب پیکاسو و براک تحت تأثیر شیوه سزان در نقاشی،آثاری را از مناظر طبیعی به شیوه وی آفریدند و در سال ۱۹۰۸ در نمایشگاهی در پاریس آنها را در معرض دید عموم گذاردند.این نمایشگاه نیز مانند اولین نمایشگاه آثار امپرسیونیستی با اعتراضات گسترده منتقدین روبه رو شد و در بازدید از همین آثار بود که منتقد معروف لوئیس واکسل(LouisVauxelles) در تمسخر این سبک نو، واژه کوبیسم را که از cubeبه معنای «مکعب» گرفته شده، به آن نسبت داد.


پیکاسو و براک،در این نقاشی های اولیه، ابزارهایی را به غیر از «تحلیل بردن توهم فضا» بکار گرفته بودند. در اولین قدم آنها از شر قراردادهای مرسوم رهایی یافتند! ساختمان ها به جای قرار گرفتن در یک خط عرضی یا پشت سر هم، یکی بر روی دیگری بنا می شدند. به علاوه پیکاسو در برخی آثارش،نه تنها ساختمان ها بلکه تمام تصویر پیش زمینه را به شکل مکعب های ریزی نقاشی می کرد. او با پرداخت های مشترک به زمین و آسمان،فضای بوم را به نوعی وحدت می رساند،اما در این میان با ترکیب حجم های تو پر و میان تهی، از ایجاد «ابهام» نیز غافل نمی شد!


موضوع دیگری که آثار کوبیست را در معرض انتقادات شدید می گذاشت، این بود که برخلاف شیوه معمول پرداختن به نور برای ایجاد فضای سه بعدی در نقاشی های متداول آن دوران،در این نقاشی ها منبع و زاویه مشخصی برای تابش نور وجود نداشت.در برخی سایه های موجود منبع نور را در چپ و در بعضی دیگر در راست یا بالا و یا پائین و حتی روبه رو نشان می داد.علاوه بر آن نقش ها به نحوی تقارن یافته بودند که محدب یا مقعر بودن آنها برای بیننده ممکن نبود. در واقع ایجاد ابهام در ذهن بیننده را می توان به عنوان برجسته ترین ویژگی کوبیسم برشمرد.


مورخان هنر عموماً کوبیسم اولیه پیکاسو و براک را به دو مرحله تقسیم می کنند: کوبیسم تحلیلی،دوران اولیه کوبیسم که تا سال ۱۹۱۲ ادامه یافت و به دنبال آن،کوبیسم ترکیبی که تا ۱۹۱۵ پیش رفت.کوبیسم تحلیلی دنیای فیزیکی را به نقوش هندسی ریز و حجم هایی نفوذپذیر تقسیم می کرد.اما برخلاف آن کوبیسم ترکیبی، اشکال انتزاعی را برای نمایش اشیا به شیوه ای نوین با یکدیگر ترکیب می نمود.


درسال ۱۹۱۰ زمانی که پیکاسو تابلوی معروف Ambroise ofVollard Portrait را نقاشی کرد، زبان کوبیسم اندکی تغییر یافت و هموارتر و معین تر گشت،اما این سبک همچنان ابهام خود را حفظ نمود.در این اثر، پیکاسو چهره انسانی را به اشکال هندسی متعددی با تقارن های مختلف تقسیم کرده بود.اما هیچکدام از این اشکال، سه بعدی بودن را که از ملزومات هر «مکعب» است،نشان نمی داد.در این مرحله از کوبیسم تحلیلی این امر به وضوح روشن شد که در کوبیسم،اصلاً مکعبی وجود ندارد! چنین به نظر می رسد که پیکاسو در این اثر با بهره گیری از تقسیم بندی و همچنین تکنیک «گذرگاه» سزان، نظریه سه بعدی بودن اشکال در نقاشی را به کلی نقض کرد.این اثر که ترکیبی بود از انسان و طبیعت،پر و تهی و زمینه و پیش نما،با وجود دارا بودن انسجام بصری به نظر می رسید که قوانین فیزیکی طبیعت را به درستی رعایت نکرده است.


بر اساس ویژگی تقسیم بندی و تقارن اشکال در کوبیسم تحلیلی، بسیاری از مردم تصور می کردند که هدف هنرمندان کوبیست نمایش اشیا و چهره های انسانی از ابعاد مختلف است.در صورتی که این تنها یک بعد از کوبیسم بود. تعبیر گسترده تر دیگر این بود که هدف کوبیسم ایجاد زبان بصری نوینی با انسجام و منطق درونی خاص خود است.زبانی که قصد آن تقلید بلاواسطه از طبیعت نیست. از یک یا چند نقطه نظر می توان نتیجه گرفت که کوبیست ها هرگز قصد نمایش دقیق طبیعت را نداشته اند. اینکه پیکاسو و براک به طور آگاهانه دامنه رنگ های خود را به خاکستری ها و قهوه ای های تیره محدود می کردند به تنهایی می تواند نتیجه انقطاع آنها از طبیعت باشد.


در سال ۱۹۱۲ پیکاسو با ابداع شیوه نوینی به نام «کلاژ» (collage)،دومین مرحله از کوبیسم را آغاز کرد.در این مرحله اصول زیبایی شناسی کوبیسم کامل تر شد. «کلاژ» که واژه ای فرانسوی به معنای «تکه چسبانی» بود،به الحاق تکه ای کاغذ و یا پارچه بر روی نقاشی اطلاق می شد. تأکید در این اسلوب بیشتر بر مادیت اشیا و رد شگردهای وهم آفرین در روش های نقاشی های پیشین بود.پیکاسو در تابلویStill Life with Chair Caning برای نشان دادن حصیر، یک تکه پارچه روغنی را به نقاشی اش چسباند و سه حرف JOU را با حروف چاپی بر روی آن نقش کرد.


این عمل بسیار جنجال برانگیز بود، چرا که تا آن زمان تنها اسباب نقاشی بر روی بوم،رنگ بود و این ایده،استفاده از چسب و قیچی و پارچه را علاوه بر رنگ و قلم در نقاشی القا می کرد که چندان هم خوشایند به نظر نمی رسید! در واقع تکنیک «کلاژ» درهای بسته نقاشی را بر روی اشیا و یا اجناس به ظاهر بی اهمیت گشود و به نوعی به آنها ارزش هنری بخشید.


بر خلاف کوبیسم تحلیلی که در جهت خلق آثار منسجم بر سطوح یکپارچه تلاش می کرد،کوبیسم ترکیبی از طریق ترکیب زبان های بصری و سبک ها و سطوح مختلف، به «چندگانگی» می پرداخت. آثار بعدی پیکاسو و براک دارای تغییرات سبکی فراوانی بودند،اما تأثیر کوبیسم را همچنان در خود حفظ می کردند. پس از آنها هنرمندان بسیار دیگری نیز به شیوه ها و راه های متفاوتی از این سبک بهره بردند.اما هیچکدام ویژگی های ادغام و شفافیت آثار آن دو را نداشتند و در نتیجه آغازگر جنبش های جدیدی شدند.




از میان جنبش هایی که تحت تأثیر کوبیسم خلق شدند می توان فوتوریسم ایتالیایی، وورتیسیسم انگلیسی و رایونیسم روسی را نام برد.علاوه بر آن جنبش مشهور ساختارگرایی روسی نیز به وضوح از ویژگی تقسیم بندی هندسی کوبیسم بهره برده بود. کوبیسم تأثیر قابل ملاحظه ای بر اعضای جنبش آلمانی اکسپرسیونیسم گذاشته بود که از اشکال آن برای بیان شخصی تر و عاطفی تر معانی استفاده می کردند.


 

جنبش دادا، با رویکرد تحریک آمیز ترکیب لغات با تصاویر و هنر با غیر هنر قطعاً بدون تأثیر «کلاژ» نمی توانست ظهور یابد و همین طور جنبش های سوررئالیسم و اکسپرسیونیسم که تأثیرات قابل ملاحظه ای از این سبک هنری اتخاذ کردند.حتی امروزه هم کوبیسم در عرصه هنر معاصر مطرح است و بسیاری از هنرمندان در کشورهای مختلف و در رشته های گوناگونی همچون عکاسی، معماری، طراحی و... از مفاهیم و اسلوب های آن بهره می گیرند.

نويسنده : رضا اسداللهی

سایت :http://www.uast13.ir/

ملیحه بازدید : 1368 چهارشنبه 29 دی 1395 نظرات (0)

سبک نقاشی هنر خام (هنر ابتدایی یا کودک گونه) را بشناسیم

هنرخام

هنر خام، نامی بود که ژان دوبوفه نقاش و مجسمه‌ساز فرانسوی، برای نقاشی‌های غریزی افراد آموزش‌ندیده، انتخاب کرده بود؛ کودکان، کسانی که نارسایی ذهنی دارند، زندانیان آموزش‌ندیده و افرادی از این دست که به عبارتی در هنر و نقاشی، خام‌دست بودند. البته کوبیست‌ها و نقاشان و هنرمندان دیگری مثل پُل کله از نقاشی‌های کودکانه یا آثار بدَوی و بومی، الهام گرفته بودند و نام هنر نائیو را برای این سبک کارها به‌کار می‌بردند اما ایده ژان دوبوفه خالص‌تر بود و معتقد بود هنرمندان هنر ابتدایی یا نائیو این کارها را به هر حال برای مخاطبانی می‌آفریدند که ممکن است در کافه‌ها و گالری‌ها نباشند اما مخاطب و بیننده کار آنها هستند و آفرینندگان هم از وجود آنها آگاهند، اما هنر خام تنها از غریزه خالقانش می‌آید و مثلا بیمار روانی که شاید در برقراری ارتباط با دیگران ناتوان هم باشد، به مخاطب فکر نمی‌کند و تنها راهی برای بروز عواطف و غریزه پیدا کرده‌ که از صافی آموزش، رسانه، مذهب، … نگذشته و خام و بی‌واسطه است. دوبوفه حدود بیست‌وپنج سال را به شکلی در انزوا گذراند و وقتش را صرف جست‌وجو و بررسی آثار کودکان و بیماران روانی کرد؛ موسیقی، زبان‌های مختلف و تئاتر عروسکی هم از موضوع‌هایی بودند که به آنها علاقه داشت. دوبوفه مجموعه بزرگی از کارهای کودکان و بیماران روانی را با نام هنر صریح یا بی‌تکلف، گردآوری کرده.

دوبوفه در سال ۱۹۴۵  گردآوري آثاري آزاد از قيد ضوابط فرهنگي و يا جهت گيري هاي سنتي و مرسوم را آغاز كرد.


و در سال 1948 به همراه آندره برتون شاعر فرانسوي و ديگران  the Compagnie d’Art Brutرا بنا نهاد.


بخش بزرگي از كلكسيون دوبوفه ، آثار بيماران رواني را در برداشت... .


 در سال ۱۹۷۲ مجموعه اش را كه شامل بيش از پنج هزار اثر بود به شهرداري شهر لوزان سويس اهدا كرد. چهار سال بعد نمايشگاهي از اين آثار در همان شهر افتتاح شد. برخي از آثار دوبوفه  (نقاشيها و مجسمه ها) كه حاصل تقليد مستقيم از  Art Brut است ، نقدها وموفقيت هاي تجاري به دنبال داشتند.


***


 


گرچه تقريباً نيمي از اين مجموعه توسط بيماران (اغلب شيزوفرنيك) بيمارستانهاي رواني بوجود آمده بودند، اما دوبوفه زيربار نظريه هنر روانپزشكي نرفت و عنوان هنر ديوانه ها را زير سوال برد و آن را انكار كرد.


نامواره:


Dubuffet, Jean Philippe Arthur


Art Brut (French, “raw art”), term coined by the French avant-garde painter Jean Dubuffet to describe art produced by people who, whether because of their age, mental health, or alienation from society, are unaware of traditional artistic canons and cultural values, and who paint spontaneously to satisfy an inner need. The creators of art brut are mostly children, people with severe mental illness, prisoners, or those who have rejected society.


 


Art brut may be unsophisticated in conventional artistic terms, but it appealed to Dubuffet because of its purity, originality, and the fact that it is untrammeled by cultural constraints. It differs from naive art in that the impulse behind the production of art brut is an entirely private one, whereas naive art is produced with a view to public recognition.


 


In 1945 Dubuffet began collecting art brut, and in 1948, with French poet André Breton and others, he founded the Compagnie d’Art Brut. About 5000 pieces from Dubuffet collection, a large part of which comprised work by psychiatric patients, were shown at the Musée des Arts Décoratifs in Paris in 1967; in 1972 they were presented to the city of Lausanne, Switzerland. In some of his own paintings and sculptures, Dubuffet emulated the directness and innocence of art brut. These met with critical and commercial success, and as such ran counter to the noncommercial quality that he so admired in genuine “raw art.”

 

ملیحه بازدید : 3482 چهارشنبه 29 دی 1395 نظرات (0)

سبک نقاشی پوینتیلیسم (نقطه نقطه یا نقطه چینی) را بشناسیم

پوینتیلیسم (نقطه نقطه یا نقطه چینی)

سبک رسامی و نقاشی <پوینتیلیسم>

یکی از روش های رایج و تقریباً ناشناخته نقاشی پوینتیلیسم نام دارد. در این نقاشی از نقطه های ریز و کوچک برای نقاشی کردن استفاده می شود. فرایند شکل گیری این نوع نقاشی ها شامل نقطه های کوچکی است که رنگ ها و شکل های خاص خود را دارند. 

نقاش در این سبک از ذهن و چشمان خود برای انتخاب درست شکل و رنگ نقطه مورد نظر کمک می گیرد. بسیاری از مردم از دیدن این نوع نقاشی ها کمی گیج می شوند. البته این مسئله عادی است زیرا نمایش یک تصویر یا منظر با تعداد زیادی نقطه در هنر نقاشی عادی نیست. این نوع نقاشی وابستگی خاصی به رنگ ها و رنگ آمیزی ندارد. به جای آن بیشتر به حرکت قلم برای نقش کردن یک تصویر توجه می کند تا با قرار دادن نقطه ها در کنار هم تصویر موردنظر نقاش را دربیاورد.

واژه نقطه چینی نخستین بار توسط منتقدان هنری برای تمسخر این سبک استفاده شد اما بعد ها به نام آن تبدیل شد. مکتب پوینتیلیسم بر اساس روند کار پرینتر هایی است که از سیستم چهار نقطه رنگی برای چاپ استفاده می کنند. این چاپگر ها از فیروزه ای برای رنگ آبی، سرخابی برای قرمز، زرد و مشکی برای چاپ استفاده می کنند. اصلی ترین رنگ آنها نیز سیاه است. این روش در بسیاری از تکنالوژی های امروزی استفاده می شوند.

هنرمندان نقطه چینی نیز از همین رنگ ها برای نقاشی های خود استفاده می کنند. بیشتر نقاش هایی که از روش نقطه چینی برای خلق آثار خود استفاده می کنند، بیشتر از رنگ روغن استفاده می کنند. رنگ روغن دیرتر خشک می شود و می توان به راحتی آنها را با مواد لازم رقیق کرد یا به طور خالص از آنها کمک گرفت. دیر خشک شدن امکان ترمیم رنگ را به نقاش می دهد. نقاش با رنگ روغن این اطمینان را دارد که رنگ ها به اصطلاح راه نمی روند و با رنگ نقطه های دیگر تداخل پیدا نمی کنند.

تعداد هنرمندانی که در زمینه پوینتیلیسم فعالیت دارند بسیار اندک است. این سبک نقاشی بسیار پیچیده و سخت به نظر می رسد. به طوری که مکتب هایی که این نوع نقاشی را در فهرست آموزش های هنری خود دارند، همیشه کمترین هنرجویان نقاشی را دارند.

نقاشان این سبک هنری به گونه ی مختصر به شما معرفی می گردند:

1: ژرژ پییِر سورا

ژرژ پییر سورا در دوم سپتمبر سال 1859 میلادی در فرانسه متولد شد. سورا در واقع بنیانگذار سبک نو دریافت گرایی و طراح و نقشه کش بود. او به صورت آکادمیک به تحصیل نقاشی پرداخت. او با شناخت کامل سبک امپرسیونیسم، به پرورش علمی و تکنیکی رنگ و ترکیب بندی روی آورد و با کنار هم قرار دادن نقطه های رنگی، آثار فوق العاده ای خلق کرد. سورا را می توان یکی از هنرمندان مشهور و تأثیر گذار قرن نوزدهم دانست.

ابتدای کار نقاشی او با سبک امپرسیونیسم بود. بعدها به تدریج به مطالعه نظریه های علمی نگاه رنگی پرداخت. مطالعه نظری رنگ ها، این اندیشه را در ذهن او شکل گرفت که با نقطه چینی منظم و رنگ های خالص می توان بهترین تصاویر را خلق کرد. در همین راستا، سورا را می توان بنیانگذار سبک پوینتیلیسم (نقطه چینی) دانست. این سبک در سال 1886 میلادی به وجود آمد و تهمایه آن از سبک امپرسیونیسم گرفته شده است. نقاشی های پوینتیلیسم در ابتدا چندان مورد توجه نبودند، اما امروزه جایگاه خوبی نسبت به سال های اولیه دارد.

این نوع نقاشی ها بسیار حیرت آور هستند، اما خوانایی آنها در اثر نقطه های موجود کمی مخدوش می شود. البته برای جبران پیچیده گی های این سبک، سورا سعی کرد با ساده کردن فرم ها کمی آن را آسان تر جلوه دهد.

سورا از یک خانواده بسیار متمول بود اما بدون آنکه به مدرسه هنرهای برتر برود به پاریس رفت و در کنار دیگر نقاش های مستقل مشغول نقاشی شد.

2: پل سینیاک

یکی از هنرمندانی که تأثیر شگرفی در گسترش مکتب نئوامپرسیونیسم و پوینتیلیسم داشته، پل سینیاک است. در نقاشی های او، تصاویر وضوح بسیار خوبی دارند. رنگ ها نیز به خوبی انتخاب و استفاده شده اند به طوری که با فرم سنتی و نرمالِ رنگ آمیزی که شامل پالت و تیوب های رنگ است، کاملاً فرق دارد. نئوامپرسیونیسم کاملاً به اصول امپرسیونیسم وفادار است و توسط سورا و سینیاک پایه گذاری شد و هدفش ايجاد دیدگاهی علمی تر در هنر نقاشی است.

سینیاک دور اروپا می گشت و از مناظر مختلف نقاشی می کشید. بهترین تابلوهای او مربوط به تصاویری است که از اطراف فرانسه کشیده است. او در سال 1884 میلادی با سورا آشنا شد و نقاشی پوینتیلیسم را فراگرفت. بیشتر آثار او که به سبک نقطه چینی نقاشی شده اند از مناظر طبیعی و آب هستند.

ن. ا. درویش

 

مأخذ: کتاب سبک های نقاشی جهان

ملیحه بازدید : 1754 چهارشنبه 29 دی 1395 نظرات (0)

سبک رئالیسم (واقع گرایی) در نقاشی را بشناسیم

رئالیسم (واقع گرایی)

رئال یعنی واقعی و رئالیسم به معنی واقعی گری و حقیقت گرایی، نوعی گرایش هنری است که اشیاء و موجودات را آنگونه که هستند، زشت را زشت و زیبا را زیبا ترسیم می نمایند. این سبک نقطه مقابل سبک رومانتیک قرار دارد. سعی هنرمند نقاش در این است که موضوعات منتخب را بدون کم و کاست و شیرین کاری و عوام فریبانه شدن طرح در ذهن بیننده، ترسیم کند و تخیلات غیرواقعی نیافریند و شعار ندهد. مبنای کار آنان صادقانه نگری و صادقانه اندیشیدن است

سبک رئالیسم علاوه بر اروپا، بخش عظیمی از روسیه را به خصوص در شاخه های اجتماعی و سیاسی در بر گرفت. هدف هنرمند به تصویر کشیدن موضوعات عادی و روزمره مردم کوچه و بازار، دهقانان، کارگران و سایر اقشار جامعه است. بر خلاف مکاتب قبلی خود، فقط به دنبال به تصویر درآوردن صحنه های ناب و زیبا و تجملی زندگی نبوده است. 

مشهورترین و اصلی ترین هنرمند سبک رئال، گوستاو کوربه، نقاش فرانسوی بود. کوربه می گوید هدفم این بوده است که بتوانم رسوم، اندیشه ها و ظواهر را آنچنان که به چشم می بینم شبیه سازی کنم. همچنین او می گوید: من اصلا نمی توانم فرشته ای را بکشم که او را هرگز ندیده ام. فرشته را نشانم دهید تا بتوانم تابلویی از پیکرش بکشم. این نقطه مقابل "رومانتی سیسم" است


تابلوی رنگ روغن گوستاو کوربه به نام سنگ شکنان


تابلوی رنگ روغن گوستاو کوربه به نام سنگ شکنان.1849. تقریبا 235 در 163 سانتی متر. این تابلو در جنگ جهانی دوم ناپدید شد

کوربه در این تابلو بر خلاف نقاشان سبک های قبلی، تصاویر اساطیر و قدیسان و اشراف و ثروتمندان را به تصویر نکشیده است. او این تابلو را پس از مشاهده پیرمرد و پسربچه ای که در کنار جاده مشغول کار بوده اند کشیده است




دیگر نقاشان معروف این سبک در اورپا: ژان فرانسوا میله، انوره دومیه، ادوارد مانه و هنرمندان معروف روسی: ایوان شیشکین، ایلیار پین، کرامسکوی، می باشند

 

تابلوی رنگ و روغن گوستاو کوربه، مراسم تدفین در اورنان، 1849، تقریبا 660 در 300 سانتی متر. موزه لوور پاریس 

 

این نقاشی، مراسم تدفین جنازه ای را در منظره ای بیروح و ولایتی نشان می دهد، که مردمی ناشناس و بی اهمیت! از نوع شخصیت های داستانهای بالزاک و فلوبر در آن حضور یافته اند. اینان که لباس سیاه یکدست به تن دارند، بی سر و صدا در اطراف گور حلقه می زنند و در همان حالت روحانی، به خواندن دعای میت می پردازند. چهره های حاضران بازتابهای گوناگونی از واکنش آنان و در حکم مجموعه ای از حالات روانی تشییع کنندگان و چهره های مومن فقراست.کوربه در اینجا موضوعی را که حتی کمتر ممکن بود مورد توجه تماشاگران سالن پاریس قرار گیرد، بزرگ می کند. ولی همین موضوع در آینده ای نه چندان دور به تمام زوایای زندگی و هنر سده ی نوزدهم راه میابد و پیش می رود: انسان دوستی و علاقه به اصلاحات اجتماعی. در اینجا دیگر اثری از عنصر قهرمانی، متعال و هراس آور نیست، بلکه واقعیت تلخ و کسل کننده ی زندگی و مرگ بر آن سایه افکنده است. آنچه به نظر هنرمند جالب می رسد، اکنون در محیط خود اوست. این موضوع جالب مردمند، نه آن بازیگران فوق بشر یا دون بشر در صحنه ای عظیم. مردم  همان گونه که هستند و با آهنگ عادی زندگی نوین به حرکت در می آیند

 منبع

هنر در گذر زمان/ هلن گاردنر

آشنایی با مکاتب نقاشی/ هیوا لطفی

 

 

ملیحه بازدید : 1865 چهارشنبه 29 دی 1395 نظرات (0)

سبک نقاشی امپرسیونیسم را بشناسیم

امپرسیونیسم در نقاشی

امپرسیونیسم سبکی از نقاشی است که از پاریس و فرانسه میانه قرن نوزدهم شروع شد. برخلاف هنرمندانی که پیش از پیدایش سبک امپرسونیسم فعالیت می کردند، امپرسیونیست ها بیشتر نقاشی هایشان را در فضای باز نقاشی می کردند و دوست داشتند که موضوعات طبیعت مانند درختان، دشت ها و کشتزارها و اقیانوس ها را به تصویر بکشند. امپرسیونیست ها اغلب موضوعاتشان را از فضای آزاد می گرفتند و آن چه را که در آن می دیدند نقاشی می کردند.


موقعی که امپرسیونیست ها انسان ها را نقاشی می کردند نقاشی هایشان به نحوی بود که به عنوان مثال دختری را که مشتاقانه منتظر شروع بازی است یا کارگرانی که در تخت خواب های محقر استراحت می کنند را می کشیدند. آنها اغلب اعضای خانواده و دوستانشان را به عنوان سوژه نقاشی هایی که از انسان ها می کشیدند انتخاب می کردند.


تا پیش از امپرسیونیست ها، نقاشان معمولاً سوژه اصلی نقاشی هایشان را درمرکز نقاشی قرار می دادند و این سوژه اولین چیزی بود که تماشاگر توجهش به آن جلب می شد و به آن نگاه می کرد و زمینه نقاشی چندان مهم به نظر نظر نمی رسید. همچنین تا پیش از امپرسیونیست ها تمرکز اصلی در میانه نقاشی بود. امپرسیونیست ها اغلب تأکید بیشتری بر جای وقوع ماجرا یا سوژه و شخصیت اصلی داشتند. برای این کار آنها سوژه اصلی را ترجیحاً به جای اطراف در مرکز نقاشی قرار می دادند.


نقاشی یک امپرسیونیست بیشتر شبیه به عکس است. یک عکس نه تنها سوژه اصلی، بلکه هر چیزی در اطراف سوژه است را هم به تور می اندازد. عکاسی هم درست در میانه قرن نوزدهم یعنی هم دوره پیدایش امپرسیونیسم محبوبیت پیدا کرد و دید امپرسیونیست ها را نسبت به چیزها تحت تأثیر قرار داد.


تا پیش از امپرسیونیست ها، نقاشان بیشتر در یک مکان بسته می نشستند و نقاشی می کردند و نقاشی هایشان را نیز بسیار دقیق و با جزییات می کشیدند.


 

در سبک امپرسیونیسم، هنرمندان در بند این نبودند که تصویری را دقیقاً و به طور کامل شبیه به سوژه نقاشی کنند. آنها از ضربات قلم موی کوتاه استفاده می کردند و نقاشی را به صورت پرپشت و ضخیم رنگ می کردند تا یک ایده یا احساس را بیافرینند. ونسان ون گوگ مثال خوبی از این نوع تکنیک است. رنگ روی پرده نقاشی های او بسیار کلفت و ضخیم بود.

و در نهایت و بطور خلاصه نقاشی امپرسیونیستی در آغاز با گنگی یا با تردید و غالبا با تمسخر مواجه شد. اما در سال 1891 نمایشگاهی از نقاشی‌های مونه در گالری‌اش در پاریس تنها 3 روز پس از افتتاح فروخته شد.


پذیرش امپرسیونیست‌ها در انگلستان به آهستگی صورت گرفت. از سال 1926 که مونه به عنوان پیرمرد بزرگ نقاشی فرانسه در گذشت، نرخ های حراجی ها برای نقاشی های امپرسیونیست شروع به افزایش کرد و از دهه 1950 میلادی به سمت ارقام نجومی میل کرد.


آثار نقاشی امپرسیونیست‌ها، ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار در طبیعت بود.


هنرمندان این سبک، با اشراف به این که واقعیت فرایند پیشرفت و تغییر مداوم است، با این دو گانگی مواجه شدند که پذیرش استاندارد های زیبایی شناختی فرهنگستانی فرانسه که کیفیت تغییر ناپذیر هنر کلاسیک را مقدس می شمرد، با تمایل امپرسیونیست ها در تبعیت از منطق جستجو برای دگرگونی در تضاد بود و از این رو انزوای شان را از جامعه به همراه داشت.


نخستین هسته این جنبش توسط مونه ، رنوار و سیسیلی که در اوایل دهه 1860 دانشجویان پیرو "گلیر" بودند، شکل گرفت.


کم ارج کردن خطوط اصلی اشیاء، ارجحیت و تفوق اشیاء و استفاده فراوان از رنگ آمیزی نور و فضا (بازی نور مستقیم) در نقاشی از ویژگی‌های بارز سبک امپرسیونیسم است.

منبع: همشهری

ملیحه بازدید : 1038 چهارشنبه 29 دی 1395 نظرات (0)

معرفی سبک آبستره در نقاشی 

آبستره

 یکی از اقدامات متهورانه که در نقاشی قرن بیستم به وقوع پیوست، نهضت هنر «آبستره» بود. عده‌ای لغت «آبستره» را به معانی «انتزاع و تجرید» تعبیر و معنی می‌کنند و معتقدند که کلیه‌ٔ آثار انتزاعی و تجریدی، معنی ترجمه‌شده‌ای از کلمه‌ٔ آبستره هستند در حالی‌که چنین نیست؛ می‌توان گفت هنر «آبستره» به آن‌گونه آثاری گفته می‌شود که بسیار مجهول و نامحسوس و غیر قابل پیش‌بینی و به‌دور از انتظار مخاطبان است و در این خصوص یکی از معروف‌ترین مفسرین و مبلغین هنر آبستره «میشل سوفِر» فرانسوی گفته است: «من هنری را آبستره می‌نامم که یادآور هیچ‌گونه واقعیت شکلی نباشد، حتی اگر نقطه‌ای باشد که هنرمند از آن آغاز به کار کرده باشد.»

کلیهٔ آثار آبستره از نوع نقاشی، صرفاً برای دیدن و تماشا کردن و از نوع آثار حجمی، صرفاً برای لمس کردن نه برای لذت بردن و به خاطر سپردن ساخته می‌شوند؛ بنابر این هیچ‌یک از مخاطبان نباید در مواجههٔ این آثار انتظار رؤیت یک صفت اخلاقی یا یک فضیلت معنوی را داشته باشند؛ زیرا هنرمندان این‌گونه آثار بدون در نظر گرفتن هیچ‌گونه قصد و موردی به خلق آن دست می‌زنند به همین دلیل آثار آبستره هرگز مشمول نقد منطقی نمی‌شوند، چون از یک ذهن و فکر منطقی تراوش نکرده‌اند که انتظار چنین نقدی از آنان برود. هنرمندان آبستره‌ساز هرگز نمی‌دانند که (چرا و چگونه) به این اثر رسیده‌اند ولی هنر انتزاع و تجرید، دارای هدف و مقصودی کاملاً معنی‌دار و غایتی اخلاقی-انسانی است. «انتزاع» مصدر اسم فاعل منتزع بوده و به معنی «جدا شدن و خلاصه شدن» است، از همین رو با معنی تجرید می‌تواند مفهوم نزدیک داشته باشد؛ چون تجرید نیز به معنی «مجردشدن، رها بودن و تنهایی جستن» است و به لحاظ اخلاقیات انسانی هنر انتزاعی دارای غایات انسانی بوده و پویشی هدفمند دارد. باید یادآور شوم که هنرهای انتزاعی و تجریدی، از جمله آثار مادی بوده به همین لحاظ، دنیوی بودن این‌گونه آثار کاملاً مشخص و معلوم است. در کل، هنرهای انتزاعی به آثاری‌ گفته می‌شود که قصد دارند فرم یا شکل مورد نظرشان را تا به حدی خلاصه و تجزیه کنند که از اسم اصلی آن شى‌ء دور نشوند و قبل از این‌که آن شىء مورد نظر به نهایت خلاصه شدن برسد، دست از کار می‌کشند و دیگر آن شىء را خلاصه و تجزیه نمی‌کنند. 


هنر «آبستره» به دو دوره‌ٔ تاریخی تقسیم می‌شود. دورهٔ ابتدایی آن از سال 1910.م آغاز شد و تا سال 1916.م ادامه یافت. در این مرحله هنر آبستره شامل یک روند ضد طبیعت بود. دورهٔ بعدی از سال 1917.م شروع گردید و با جنبش «دستایل هلند» همراه شد و تا به حال راه ویژهٔ خود را پیموده است. اولین اثر نقاشی آبستره در سال 1910.م توسط هنرمندی روسی به نام «واسیلی کاندینسکی» (1866-1944 م.) به‌وجود آمد. 

این اثر به‌وسیلهٔ آبرنگ با سطوحی رنگین و با حالتی دینامیک، بدون توجه به جنبهٔ نمایشی آن‌ها کشیده شده است. در همین سال کاندینسکی کتاب معروف خود به نام «روحانیت در هنر» را به منظور توجیه کردن نکات استتیکی، جهت‌یابی جدید هنر نقاشی، به رشتهٔ تحریر در آورد. این اولین کتابی بود که در زمینهٔ هنر آبستره نگاشته شد. چیزی که کاندینسکی را متوجه هنر آبستره نمود، ابتدا یک دامن خوش‌رنگ و سپس یکی از تابلوهای خودش بود که تصادفاً به صورت وارونه در کنار کارگاهش قرار داشت. تحت این شرایط کاندینسکی در نگاه اول با تابلویی روبرو گردید که دارای رنگ‌آمیزی جالب و چشم‌گیری بود و وی قبلاً آن را نمی‌شناخت. همین تابلو وارونه نکته اصلی هنر آبستره را برایش روشن کرد. پس او چنین نتیجه گرفت که در یک تابلو رنگ‌ها و فرم‌ها هستند که به صورت مجرد نقش اصلی را ایفا می‌کنند. اما آنچه که موجب کشف اصول زیبایی‌شناسی توسط کاندینسکی گردید مطالعات و جستجوهایش در زمینهٔ موسیقی بود. وی اولین طرح‌های خود را با نام «بدیهه سرایی» و آثار کامل‌ترش را تحت عنوان «ترکیب» اسم‌گذاری کرد. آثار نقاشی کاندینسکی بسیار متنوع و به شکل‌های متفاوتی عرضه شده‌اند. آثارش در ابتدا برای بیننده دارای ارزش نمایشی است و سپس با ارزش ساختمانی جلوه می‌کند. زیرا به‌وسیلهٔ شکل‌های کوچک هندسی پوشیده از رنگ‌های شدید به وجود آمده‌اند؛ لذا از نظر بصری مانند اشیای قیمتی به‌نظر می‌آیند. کاندینسکی دربارهٔ اثر هنری چنین استدلال نموده است که «رنگ» و «شکل» فی‌نفسه عنصرهای زبانی را تشکیل می‌دهند که برای بیان (عاطفه)، کافی‌اند و این‌که به همان‌گونه که صورت موسیقایی مستقیماً بر روان اثر می‌کند، رنگ و شکل نیز همان کیفیت را دارد. تنها نکتهٔ لازم این است که رنگ و شکل را باید به حالتی ترکیب کرد که به حد کفایت، عاطفهٔ درونی را بیان کند و به حد کفایت آن را به نگرنده انتقال دهد. ضرورتی ندارد که به رنگ و شکل «نمود جسمیت» یعنی جلوهٔ اشیاء طبیعی را بدهیم. خود شکل، مبیّن معنی درونی است که متناسب با رابطهٔ هماهنگ آن با رنگ، دارای درجات شدت و ضعف است. 

هنر آبستره را که با هر گونه نمایش واقعی از موضوعات، سر ستیز دارد می‌توان به دو نوع تقسیم کرد؛ نوع اول شامل آثار هنرمندانی می‌شود که صرفاً به رنگ و فرم توجه دارند و این دو عنصر تجسمی را تنها به خاطر جلوه‌های مجرد آنها به‌کار می‌گیرند. در تابلوهای این نقاشان، اشکال و نقوش هیچ‌گونه شباهتی با نمونه‌های طبیعت و عالم واقع آنها ندارند. رنگ‌ها نیز از رنگ‌های طبیعت پیروی نمی‌کنند و از رنگ تنها به خاطر خود رنگ و از فرم صرفاً به خاطر فرم استفاده می‌شود. نوع دوم شامل آثار نقاشانی است که رنگ و فرم را علاوه بر جلوه‌های مجرد هر یک، با توجه به معانی و مفاهیم آنها بکار برده‌اند. در این روش رنگ‌ها و فرم‌ها بدون آنکه موضوع یا شیء را به نمایش در آورند، حالات عاطفی خاصی را برای بیننده ایجاد می‌کنند. چنانچه مثلاً رنگ قرمز و نارنجی می‌توانند برای انسان حالات هیجان و شور و التهاب ایجاد کنند و برعکس، رنگ‌های سبز و آبی آرامش‌بخش و تسکین‌دهنده هستند، فرم‌ها نیز به نوبهٔ خود چنین حالات روانی ایجاد می‌کنند. این قبیل آثار را به نام «آبسترهٔ اکسپرسیونیسم» می‌نامیم.

بداهه‌سازی کاندینسکی، طلیعهٔ هنر غیر رسمی (Informal) عصر حاضر است (از 1945 به بعد) و ترکیب‌بندی‌های او درآمدی بر هنر کنستراکتیویسم (Constructivism) می‌باشد. در سال 1912.م «کوپکا» هنرمند چکوسلواکی نیز آثار آبسترهٔ خویش را به نمایش در آورد. وی از اولین نقاشانی بود که با الهام از موسیقی به نقاشی پرداخت و لذا برخی از تابلوهای خود را به نام‌های «فوگ قرمز و آبی رنگ مایه‌های گرم» نامید. او در حدود سال 1920.م با همکاری چند هنرمند دیگر از جمله «بلان گاتی» و «والنسی» گروهی را تشکیل داد.

از نقاشان دیگر که با گرایش به سوی هنر آبستره آثاری به وجود آورد «روبر دلونه» بود. دلونه آثار شعرگونه خود را با توجه به رنگ‌های خالص به وجود آورد. خود او در مورد نقاشی‌هایش از «فرم- سوژه» نام می‌برد.

می‌توان گفت نهضت هنر آبستره مربوط به یک منطقهٔ خاص نبود؛ این شیوه در تمام کشورهای دنیا طرفدارانی داشت که هر یک به ترتیبی جداگانه به فعالیت مشغول بودند و در عین حال از یکدیگر تأثیر می‌پذیرفتند. «مورگان روسل» و «مک دونالد رایت» از نقاشان آمریکایی بودند که از «روبر دلونه» الهام گرفتند. این دو از سال 1913.م به بعد در این شیوه آثاری به وجود آوردند. در فرانسه و آلمان نیز به‌طور همزمان هنر آبستره به وجود آمد اما جنبش هنر آبستره در روسیه با کیفیتی برتر نمودار شد؛ به ترتیبی که بسیاری از نوابغ این جنبش از این سرزمین برخاستند. تعداد نقاشانی که تحت این شیوه، نقاشی نموده‌اند بسیارند. در میان آنها هستند نقاشانی که با آثارشان گرایش‌های دیگری به وجود آورده‌اند و به ترتیبی مبتکر و معرف شیوه‌های جدیدتری، در رابطه با هنر آبستره می‌باشند. این شیوه‌ها عبارت‌اند از «تاشیسم»، «سوپره ماتیسم»، «نئوپلاستیسیسم» و «کنستراکتیوسیم». 

دو مسیر عمده در هنر مدرن وجود دارد. مسیر اول - که پایه‌های آن قبل از آغاز قرن بیستم در اروپای غربی به‌ویژه در فرانسه ریخته شد- تحت عنوان کوبیسم نام‌گذاری گردید. مسیر دوم که بیشتر متعلق به قرن حاضر است و با عنوان هنر «آبستره» از روسیه آغاز شد که خود نیز به نحوی، از کوبیسم متأثر گردیده است. هدف نهایی کاندینسکی پایه‌گذار سبک آبستره این نبود که نقاشی را از محتوا پاک کند بلکه هدف او این بود که «قالبی مجرد برای تجریدات ذهنی خویش بیافریند. زیرا همان‌طور که حس رفعت‌جویی هنرمندان «گوتیک» موجب شد که معماری گوتیک مفهوم «عناصر عمودی» خود را کشف کند. به همان‌گونه نیز کاندینسکی تبیین آرمان‌های عقیدتی خویش را در ریتم‌های ویژه فرم و رنگ جستجو می‌کرد. کیفیت پویای عناصر، «تم» اصلی آثار کاندینسکی را تشکیل می‌داد. ولی این پویایی، بیشتر ناشی از حرکتی خود به خودی و درونی بود تا جنبشی آینده‌گرا. لذا در آثار او همه‌چیز در روحانیت، حرکتی پیوسته و فضایی بیکران مستغرق است و هیچ‌چیز را یارای گریز از این هستی هماهنگ و موزون نیست؛ «کل» به «جزء» رجحان اساسی آثار وی است و پل کله که در این باره می‌گوید: «هنر، مرئی کردن نامرئی است». یا به عبارت دیگر «هنر، کشف کشش‌های ناشی از جهان مرئی و امکانات اسرارآمیز بشر است که فقط روحاً می‌توان آن‌ها را حس و لمس کرد»... 

پي نوشت : 

1- فلسفه هنر معاصر، هربرت رید، محمد تقی فرامرزی، انتشارات نگاه، چاپ دوم 1374

2- سبک‌ها و مکتب‌های هنری، ایان چیلورز- هارولد آزبورن و دیگران، فرهاد گشایش، انتشارات محیا، چاپ اول 1380

3- سبک‌های هنر از امپرسیونیسم تا اینترنت، کلود ریچارد، نصرالله تسلیمی، انتشارات بهمن، چاپ اول زمستان 1383

4- انگیزش‌های اجتماعی در پیدایش مکتب‌های هنری (از کلاسیزم تا مدرنیسم)، اصغر فهیمی‌فر، انتشارات فلق، چاپ اول پاییز 1374


 

منبع: سایت فیروزه    

----------------------------------------------------

نقاشی انتزاعی چیست؟ /نگاهی به آثار واسیلی کاندینسکی

Vassily-Kandinsky

 


 


هنر نقاشی دو شاخه اصلی بیشتر ندارد. هنر واقعگرا و هنر غیر واقعگرا یا همان انتزاعی. انتزاع یا تجرید یکی از فعالیتهای ذهن است. بدین معنی که ذهن ما از مفاهیم حقیقی که در خارج از ذهن ما و در عالم واقع وجود دارند، بعضی مفاهیم را انتزاع میکند. مفاهیمی که بدین ترتیب منتزع میشوند ما به ازای خارجی ندارند. مثلا مفهوم انسان یک مفهوم انتراعی است که ذهن از کنار هم نهادن مشترکات تک تک آدمهایی مانند علی و حسن و حسین که هر کدام در عالم واقع و خارج از ذهن ما وجود دارند، انتزاع کرده است. علی و حسن و حسین هر کدام مابه ازای خارجی دارند، ولی مفهوم انسان که از علی و حسن و حسین انتزاع شده، یک مفهوم کلی است که در عالم خارج وجود ندارد.


 

نقاشی انتزاعی یا آبستره یا تجریدی، به نقاشی ای گفته میشود که دارای فرمهای انتزاعی است. بدین معنی که در این نقاشیها قرار نیست که فرمها و رنگهای استفاده شده، شیئ ای که مابه ازای خارجی داشته باشد را در ذهن تداعی کند. فرم و رنگ اشاره به واقعیتی خارج از ذهن ندارد و خود به عنوان تنها واقعیت موجود مورد استفاده قرار میگیرد.


طبق این تعریف، هنر غیر واقعگرا از هنر واقعگرا مجزا میشود. تمام سبکهای نقاشی که در آن فرم و شکل تداعی کننده واقعیتی در خارج از ذهن باشند، در زیر مجموعه هنر واقعگرا قرار میگیرند. رئالیسم[1]، کوبیسم[2]، امپرسیونیسم[3]، اکسپرسیونیسم [4]و بسیاری از سبکهای نقاشی که در آنها، فرم ارتباط خود را با واقعیت حفظ میکند، ( ولو این ارتباط بسیار کمرنگ باشد ) جزو زیر شاخه های هنر واقعگرا محسوب میگردند.


آنجا که این ارتباط بطور کامل گسسته میشود، هنر غیر واقعگرا یا آبستره یا انتراعی، آغاز میگردد.


واسیلی کاندینسکی[5] نخستین نقاشی است که حدود سال ۱۹۱۰ نخستین نقاشی کاملاً انتزاعی را عرضه کرده است، و از آن پس، هنر انتزاعی مدرن در بسیاری از جنبش‌ها و مکاتب هنری مختلف عرض اندام نموده است. نقاشی های اولیه کاندینسکی به سنبلیست [6]های های روسی و گروه های انشعاب وابسته بود.از همان اوان،شهر مسکو،شمایل های روسی و هنر قومی آن دیار،سخت بر کاندینسکی اثر گذاشتند. و او را با هنر مندان پیشتاز روسی مرتبط کردند.بعدها در منظره هایی که با عنوان بدیهه سازی کشید.از طبیعت بسیار فاصله گرفت.


در انتزاع مطلق او به این نتیجه رسید که اگر هماهنگی های ناب تصویری عاری از صور عینی یا استعاری باشند،همچون اصوات ناب موسیقی روح انگیز می شوند.هنرمند آزادانه از انگیزش های روحی خویش پیروی میکندو حتی مختار است که از صور طبیعی یکسره چشم بپوشد و خود را به نیروی بیانی شکل های رنگین بسپارد.تنها قانون او ضرورت درونی است.(دایره المعارف هنر-رویین پاکباز) [7]


نقاشی کاندینسکی و بن مایه های تفکر شرقی و عرفانی:


 می توانیم به اجمال بگوییم که هنر کاندینسکی رویشی است از فوویسم [8] و هنر قومی،ولی اگر بخواهیم آن را بفهمیم بایسته است که موسیقی را،هم به عنوان تجربه و حال و هم به عنوان ،به آن دو آبشخور اضافه کنیم.کاندینسکی به اعلا درجه واگنر[9] را می ستود و معتقد بود که وی،موسیقی ،شعر و صحنه را در مجموعه سازمندی در هم آمیخته و به اپرا،که تا آن زمان هنری بیش از حد دنیوی بود،بعد معنوی بخشیده است.


نقاشی به نوشته کاندینسکی«می تواند همان انرژی هایی را در مشاهده گر ایجاد کند که موسیقی می تواند در شنونده ایجاد کند.کاندینسکی جویای پژواک است:درست همانند رابطه موسیقی با شنونده ،شکل ها و رنگ ها باید به روح مشاهده گر نفوذ کنند و تارهای وجودش را به ارتعاش در آورند و در اعماق ذهنش طنین افکنند.در خلال سال هایی که به انتشار جنگ مورد اشاره و کتاب در باره معنویت در هنر منتهی شدند،نقاشی های او در باز نمایی از مناظر طبیعی و گاه صحنه های راز آمیز مرتبط با انسان ها و اسب ها،بیش از پیش بر غنای رنگی شان افزوده و از دقت و صراحتشان کاسته شد.او از سال 1909 به بعد،برخی از نقاشی هایش را بدیهه نگاری نامید.می توانیم همچنان اشارت هایی را به انسان ها،ساختمان ها،کوه ها و غیره در آنها پیدا کنیم،ولی این ها بیشتر نقش نشانه ها را دارند تا باز نمود ها.آنها نه خود اشیا،بلکه تصویر ساده شده ای را تداعی می کنند که خود او قبلا از اشیا کشیده شده است.آنها جلوه ای رویا گونه و تخیلی دارند.چنانچه از عناوین تابلو ها بر می آید،کاندینسکی آنها را حتی المقدور خود انگیخته و رها از سنجش گری و آگاهی آفریده است.


هنر انتزاعی موندریان[10] و مالویچ[11] از این جهت که بر فرم های ابتدایی تکیه می کندفاقد عناصر انسانی و آشکارا مدرن به نظر می آید.این گونه می شود بیان کرد که هر دو هنرمند دارای انگیزه های عرفانی اند و بیش از آنکه بخواهند جهان مادی را ستایش کنند،در پی مقابله با آن هستند.فلسفه کلاسیک این باور آنها را تحکیم می کند که واقعیت قابل مشاهده و ملموس نقابی بر واقعیت عمیق تر است که فقط از از طریق تخیل می توان به آن دست یافت.افزون بر آن،موندریان بر این باور است که هنر باید از عرضیات نمودهای طبیعی تعالی جوید تا بتواند به وسیله شکل های انتزاعی،که در پیوندی پویا با یکدیگر باشند،به خلق زیبایی نایل آید.این باور موندریان را می توانیم بسط آن آموزه های یونانی بدانیم که می گوید آرمان هنر باید کمالی فراتر از دسترس طبیعت باد.با این همه،ویژگی تفکر موندریان و مالویچ ناشی از در آمیزی چنین آرمان هایی با گونه ای عرفان شرقی است که در خلال واپسین دهه های قرن نوزدهم و سال های نخست قرن بیستم(و سپس بعد از جنگ های جهانی اول و دوم)به طور وسیعی در جهان غرب طنین افکن می شود.هنر کاندینسکی،که در ظاهر با هنر موندریان و هنر مالویچ تفاوت های زیادی دارد،به لحاظ تعلقات اصلی تا حد زیادی با آنها مشترک است.هر سه هنرمند عمیقا به ایده های اشراقی و عرفانی تعلق خاطر دارند.(نوربرت لنتن،هنر مدرن،صفحه 97،99و100) [12]

نمونه ای از  آثار واسیلی کاندینسکی را در زیر می بینیم


 

 آبستره


[1] واقع‌گرایی یا رئالیسم در هنرهای تصویری و ادبیات، نمایش چیزها به شکلی است که در زندگی روزانه هستند، بدون هرگونه آرایش یا تعبیر افزون. این واژه همچنین برای شرح کارهای هنری که برای آشکارکردن راستی، چیزهایی چون زشتی و پستی را تایید کرده‌اند نیز به کار می‌رود.


[2] حجم‌گرایی یا کوبیسم (به فرانسوی: Cubisme) یکی از سبک‌های هنری است. کوبیسم در فاصله سال‌های ۱۹۰۷ تا ۱۹۰۸ به عنوان سبکی جدی در نقاشی و تا حد محدودتری در تندیس‌گری ظهور کرد، که از نقاط عطف هنر غرب به شمار می‌آید.


[3] دریافتگری یا امپرسیونیسم (به فرانسوی: Impressionnisme) شیوه هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که بزودی جهانگیر شد. این شیوه مبتنی است بر نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم هنرمند از دیده‌های زودگذر با به کار بردن لخته رنگ‌های تجزیه شده و تابناک برای نمایش لرزش‌های نور خورشید. در این روش اصول مکتبی طراحی دقیق و سایه روشن کاری و ژرفانمایی (پرسپکتیو) فنی و ترکیب بندی متعادل و معمارانه رعایت نمی‌شود.


[4] هیجان‌نمایی یا اکسپرسیونیسم (به انگلیسی: Expressionism) نام یک مکتب هنری است. در آغاز قرن بیستم، نهضت بزرگی بر ضد رئالیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرام‌آرام مکتب «اکسپرسیونیسم» از دل آن بیرون آمد. واژهٔ اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشی‌های «اگوست اروه» به کار رفته است.


[5] واسیلی واسیلیویچ کاندینسکی (به روسی: Васи́лий Васи́льевич Канди́нский) ‏ (۱۶ دسامبر ۱۸۶۶ - ۱۳ دسامبر ۱۹۴۴) یک نقاش و نظریه‌پرداز هنری روس بود. از آن‌جا که او نخستین نقاشی‌های مدرن اِنتزاعی را خلق کرده‌است، یکی از معروفترین و اثرگذارترین هنرمندان سده بیستم به‌شمار می‌آید.


[6] سمبولیسم یا نمادگرایى پیش از آن که یک مکتب به حساب بیاید،آنها عقیده داشتند: اثر هنرى باید تا حد ممکن از بیان مستقیم مفاهیم فرار کند و به نمادها و نشانه ها پناه آورد. نمادها و نشانه ها، خواننده را در کشف راز و رمزهاى اثر به تحرک درمى آورد و او را از قالب یک شاگرد حرف گوش کن بیرون مى آورد.


[7] دائرةالمعارف هنر عنوان کتابی است که رویین پاکباز نوشته و در ایران توسط انتشارات فرهنگ معاصر چاپ شده‌است.مطالب اصلی این دائرةالمعارف مربوط به نقاشی، مجسمه‌سازی و هنر گرافیک است. اطلاعاتی در زمینه‌های خوشنویسی، سفال‌گری، موزائیک و معماری نیز در این کتاب ارائه شده‌است. دائرةالمعارف هنر شامل ۲۸۵۵ مدخل، ۸۴۴ تصویر سیاه و سفید و ۱۶۰ تصویر رنگی است.


[8] فوویسم (به فرانسوی: fauvisme) مکتب گروهی از نقاشان فرانسوی بود که در آثار خود دورگیری‌های زمخت و رنگ‌های تند و نامتعارف و شکل‌های ساده‌شده به کار می‌بردند و از سه‌بعدنمایی و سایه‌روشن‌کاری پرهیز می‌کردند.


[9] ویلهلم ریشارد واگنر (به آلمانی: Wilhelm Richard Wagner) (زادهٔ ۲۲ مه ۱۸۱۳ – درگذشتهٔ ۱۳ فوریه ۱۸۸۳) آهنگ‌ساز، رهبر ارکستر، نظریه‌پرداز موسیقی و مقاله‌نویس آلمانی بود. شهرت او بیشتر بخاطر اپراهای او است. در دنیای موسیقی کلاسیک از وی به عنوان ادامه دهنده راه لودویگ ون بتهوون یاد می‌کنند.نوآوری‌های واگنر در زمینه موسیقی کلاسیک اروپائی تأثیر زیادی بر آهنگسازان بعد از او داشت. او در آثار خود گام کروماتیک و فواصل نامطبوع را بکار می‌برد و از این نظر پیشگام موسیقی مدرن اروپا است. استفاده از نغمه معرف پس از او بسیار رایج شد و بر موسیقی فیلم در سده بیستم اثر گذاشت.


[10] پیتر کورنلیوس "پیت" موندریان (به هلندی: Pieter Cornelis "Piet" Mondriaan) (زاده ۷ مارس ۱۸۷۲ در آمرسفورت، هلند - درگذشته ۱ فوریه ۱۹۴۴، نیویورک، آمریکا) نقاش هلندی بود.


[11] کازیمیر مالویچ (روسی: Казими́р Севери́нович Мале́вич؛ زاده ۲۳ فوریهٔ ۱۸۷۹ درگذشته ۱۵ مه ۱۹۳۵) یک هنرمند[۱] اهل امپراتوری روسیه بود.


[12] نوربرت لینتُن یکی از مورخان، استادان و منتقدان برجستهٔ هنر مدرن در انگلستان است که همواره تماس نزدیکی با جامعهٔ هنری و هنرمندان کشورهای مختلف جهان داشته است. او سال‌ها در دانشگاه‌های گوناگون انگلستان به تدریس تاریخ و نقد هنر اشتغال داشته و چندین سال مدیریت نمایشگاه‌های شورای هنر بریتانیای کبیر را عهده‌دار بوده است. پروفسور لینتُن در حال حاضر استاد تاریخ هنر در دانشگاه ساسکس است. وی بیش از بیست جلد کتاب در زمینهٔ تاریخ و نقد هنر نگاشته که اکثر آن‌ها به زبان‌های مختلف جهان ترجمه شده است.


 


نام پژوهشگر : کاری تیمی از گروه پژوهش هنر

 

پژوهشگاه کلام زنده – پژوهشکده پژوهش هنر

 

 

 

ملیحه بازدید : 2353 دوشنبه 27 دی 1395 نظرات (0)

روش کار با مدادرنگی در نقاشی

مداد نگی

نقاشی با مداد رنگی


در تکنیک‌های نقاشی با مداد رنگی می‌توان تنها از سه رنگ اولیه استفاده کرد، یا تعداد رنگ‌های بیشتری را به کار برد. حتی عده‌ای از جعبه مدادهای ۷۲ رنگی استفاده می‌کنند.


سبک‌های مختلفی برای کار با مداد رنگی وجود دارد، از جمله سبک‌های زیر که دو سبک نخست در میان نقاشان رایج‌تر هستند


شیوه خطی: در این شیوه اثر با استفاده از خط‌هایی در جهت‌های مختلف شکل می‌گیرد. این خط‌ها می‌توانند کنارهم، روی هم، متقاطع و … باشند. هنرمند با تنظیم این خط‌ها سایه-روشن، درجات تیرگی-روشنایی و کنتراست‌ها را خلق می‌کند


شیوه سایه‌پردازی: در این شیوه خط‌هایی که با مدادرنگی رسم می‌شوند کاملا برهم‌نهاده و محو می‌شوند تا رنگ آمیزی اثر پیوسته شود. به این ترتیب سایه-روشن، درجات تیرگی-روشنایی و حجم‌ها شکل می‌گیرند


شیوه خراش


شیوه شیاراندازی


شیوه سفید کردن


 

در نقاشی می‌توان مدادرنگی را با دیگر وسایل نقاشی مانند آبرنگ، ایربراش و «ماژیک محو کن» ترکیب کرد. مداد آبرنگی نیز ابزار دیگری برای این کار است.

ملیحه بازدید : 269 دوشنبه 27 دی 1395 نظرات (0)

اموزش کارباکاردک درنقاشی

کار با کاردک


لوازم مورد نياز: 

- کاردک در اندازه هاي مورد نياز

(بهتر است کاردک مدل اشک با سر گرد باشد . )

- رنگ هاي روغني 

- چسب کاغذي 

- کاغذ عکاسي 

- روزنامه با قطع کوچک

- کيسه پلاستيکي نازک 

- کرم چرب کننده 

1- ابتدا کاغذ عکاسي را به وسيله چسب کاغذي روي روزنامه بچسبانيد . دقت کنيد که سطح براق کاغذ به سمت بالا و سطح مات به روزنامه بچسبد . رنگ روغن سبز را با تيوپ رنگ به صورت حرکات رفت و برگشت روي سطح کاغذ بگذاريد . هرچه مقدار رنگ بيشتر باشد، طرح پررنگ تر شده و ديرتر خشک خواهد شد . 



2- دست ها را به وسيله کرم خوب چرب کنيد . سپس با انگشت رنگ را روي کاغذ کاملاً پخش کنيد . براي اين کار انگشت را از روي کاغذ روزنامه به روي کاغذ و به کمک حرکات عمودي و افقي ضخامت رنگ را در تمام نقاط کاغذ يکسان کنيد . در انتها انگشت را تا روي سطح کاغذ روزنامه کشيده سپس انگشت را برداريد تا اثر انگشت روي آن نماند . 



3- کيسه پلاستيکي را کمي مچاله کنيد تا چين و چروک در سطح کيسه ايجاد شود پس کيسه را روي سطح کاغذ بگذاريد و با بازي انگشتانتان طرح هاي مختلفي روي آن ايجاد کنيد . به آرامي کيسه را از يک طرف کاغذ بلند کنيد . اکنون طرح زمينه ي اوليه براي کار ايجاد شده است . اين زمينه معمولاً براي سطح سبز، درخت، جنگل ، و... مورد استفاده قرار مي گيرد . 



4-5- براي نقاشي ني زار دسته کاردک را طوري در دست بگيريد که دست شما کاملاً مشت شود ( مانند طرز قاشق در دست گرفتن کودکان ) کاردک را از روي روزنامه و قسمت پايين کاغذ با سرعت روي کاغذ عکاسي به سمت بالا بکشيد و در قسمت هاي مختلف ميانه ي کاغذ کاردک را سريع بلند کنيد بدين گونه يک خط از رنگ ها برداشته مي شود و شکل ني را به خود مي گيرد . اين حرکت را از بالا به پايين و در اندازه هاي مختلف انجام دهيد . 




6- در اين تکنيک هيچ ريسکي وجود ندارد . اگر احساس کرديد، نقاشي رضايت بخش نيست دوباره با انگشت رنگ ها را روي کاغذ صاف کرده و زمينه را مجدداً به شکل اول آماده کنيد . در انتها ، کاغذ کوچکي را مچاله کرده و به صورت حرکات ضربه اي در قسمت پايين کاغذ ، ني زار را طبيعي تر جلوه گر سازيد تا نقاشي خشک شود . چنانچه براي خشک شدن نقاشي عجله داريد مي توانيد اسپري براق کننده روي آن بپاشيد، ظرف مدت 2 الي 3 روز خشک خواهد شد . 

ملیحه بازدید : 980 یکشنبه 26 دی 1395 نظرات (0)

شرح و توصیف نقاشی کودکان و تحلیل نقاشی

مجله سیب سبز: بچه‌ها به نقاشی علاقه زیادی دارند و آنچه می‌کشند بازتاب دنیای درونی آنهاست. بیشتر بچه‌ها به کارهای هنری‌شان فکر نمی‌کنند یا حتی آن را سانسور نمی‌کنند. در طول 40 سال گذشته نقاشی کودکان به عنوان بخش مهمی از تشخیص‌های متخصصان اطفال به کار می‌رود. نقاشی به آنها کمک می‌کند مراحل رشد کودک را در همان لحظه مشاهده کنند و درباره مشکل احتمالی آگاهی یابند. یک نقاشی ساده می‌تواند نگاهی اجمالی به جهان‌بینی کودک، نقش او در خانواده و روابطش با دیگر اعضای خانواده و البته اعتماد به نفس او باشد. این نقاشی همچنین می‌تواند میزان استحکام او و خانواده را نشان دهد که بسیار مهم است. نقاشی کودکان حتی می‌تواند اوضاع فرهنگی و نوع رفتارهای اعضای خانواده را با یکدیگر مشخص کند اما این هشدار را در نظر داشته باشید که اگر می‌خواهید معنای پنهان شده در نقاشی را بیابید نباید آنها را بیش از حد تفسیر کنید. نباید هر خطی که کودک می‌کشد را بخوانید، بهتر است نقاشی بچه‌ها را فرصتی برای صحبت کردن با فرزندتان تلقی کنید و درباره آنچه می‌خواسته بکشد با او حرف بزنید. سپس سؤال‌هایی از او بپرسید تا ارتباط‌تان را به این ترتیب با فرزندتان بیشتر کنید. حواس‌تان باشد بیش از حد بر او تاثیر نگذارید و او تحت‌تاثیر شما نباشد. مثلا بگویید: «درباره نقاشی‌ات برام تعریف کن. این آدما کین توی نقاشیت. چیکار دارن میکنن؟ چرا مامانو این شکلی کشیدی؟» حالا با هم برخی از نقاشی‌های معمول بچه‌ها را تحلیل می‌کنیم. 



وقتی خانواده شکل کلونی به خود می‌گیرد

مهارت نقاشی معمولا در دوران پیش‌دبستانی بهتر بروز می‌کند. بچه‌ها در این سن تمایل به استفاده از چهره‌های نزدیک به هم می‌کنند. بنابراین می‌توان از حالت چهره،‌ مکانی که خانواده در آن قرار دارد و کاری که در حال انجام هستند، برداشت‌هایی داشت. این نقاشی توسط یک دختر 5 ساله کشیده شده است. او مادرش را در سمت چپ خود کشیده و خودش، پدرش و برادر 8 ساله‌اش هم در کنار هم قرار دارند. این دختر خود را بزرگ‌تر از خانواده کشیده که این نشان‌دهنده اعتماد به نفس بالای اوست. شایان ذکر است که او خودش را بین پدر و برادرش قرار داده و این به این دلیل است که کودکان 4 تا 6 ساله در تلاش برای یافتن هویت جنسی‌شان هستند. به‌عنوان بخشی از روند طبیعی رشد و نمو، دختران از نظر عاطفی و فیزیکی به پدرشان نزدیک‌تر هستند (پسرها در این سن به مادرشان وابسته هستند) اما این احساسات موقتی است.



وقتی نگاه شخص سوم وجود دارد

پسر 7 ساله‌ای که این نقاشی را کشیده می‌گوید ما در حال بازی هستیم،  این نشان می‌دهد پسربچه نقاشی را از دید فردی که در حال تماشای بازی آنهاست، کشیده است. همین موضوع نشان می‌دهد او قوه بصری و فضایی بالایی دارد. کودکانی که فضا را بهتر از دیگران حس می‌کنند دارای قابلیت درک بهتری هستند. به‌کارگیری فضا نشان‌دهنده ارتباط و طریقه واکنش کودک و محیط اطراف اوست. بچه‌هایی مانند این کودک معمولا هنرمند هستند و در حل معماها و بازی‌ها خوب عمل می‌کنند. این خانواده هم در خانه مشغول بازی است و نشان از رابطه خوب این خانواده با هم دارد. اینکه پسر بچه خود را در راس میز کشیده نشان از ایجاد حس هویت در او دارد. 



وقتی جزئیات مهم است

دختر 7 ساله‌ای که این عکس را کشیده، یک سه‌قلوست که قبل از موعد متولد شده است. وقتی از او سؤال می‌شود که افراد در این نقاشی در حال چه کاری هستند، او از برادرش که در سمت چپ نقاشی است، شروع می‌کند. می‌گوید: «او در حال شستن لباس‌هاست. مامان در حال انجام کار با کامپیوتر است. من دارم لباس‌ها را آویزان می‌کنم پدر در حال شستن ماشین است و خواهرم لیوان‌ها را می‌شوید.» او نقاط مختلف بدن و لباس‌های پدر و مادر را کشیده که نشان می‌دهد به بلوغ بصری و مهارت‌های حرکتی لازم دست یافته‌ است. با نگاه به لباس‌های هرکس تفاوت‌های جنسیتی کاملا مشخص می‌شود. در این نقاشی کودکان و والدین به عنوان واحدی منسجم مشخص شده‌اند که به نظر می‌رسد از انجام کارهای روزمره لذت می‌برد.



وقتی زمین  سوراخ می‌شود

این نقاشی توسط یک دختر 7 ساله که به تازگی با پدر و مادر و برادر کوچک‌ترش به مراسم خاکسپاری پدربزرگش رفته، کشیده شده است. این نقاشی توانایی این دختر را در ایجاد تفکیک چهره کودکان و بزرگسالان نشان می‌دهد و اینکه چهره‌های غمگین را کشیده است. او خود و پدرش را در یک پیوند قوی نشان داده. همین اتفاق غم‌انگیز باعث شده او همه اعضای خانواده را به هم نزدیک بکشد. این نشان می‌دهد خانواده در لحظه‌های غم‌انگیز زندگی کنار هم هستند.



وقتی بالن‌ها به هوا می‌رود

این نقاشی یک مثال عالی از این موضوع است که کار هنری می‌تواند سکوی پرتاب ارتباط باشد. این نقاشی را دختری 11 ساله کشیده که با مادرش زندگی می‌کند و هیچ خواهر و برادری ندارد. روانشناس با دیدن این نقاشی در بررسی اولیه سلامت فیزیکی، تکالیف مدرسه و رشد اجتماعی او را مناسب ارزیابی کرد. اما این دختر اغلب نمی‌توانست به خانه دوستانش برود. او ترجیح می‌داد دوستانش به خانه او بیایند و وقتی مادرش در کنارش بود با آنها بازی کند. واقعیت این است که این وابستگی زیاد بین مادر و کودک می‌تواند در روند رشد او اخلال ایجاد کند و این نکته در نقاشی‌اي که این دختر کشیده بود، مشخص شد. این طور که در نقاشی مشخص است این دو بسیار به هم نزدیک هستند و یک خط باریکی مادر و دختر را به هم وصل کرده است. وقتی از مادر سؤال شد که «درباره این نقاشی چه فکر می‌کنید؟» او با افتخار درباره مهارت نقاشی دخترش صحبت کرد. اما پس از آن اعتراف کرد آن چیزی را که روانشناس در پی نشان دادن آن در رابطه او و دخترش است، می‌بیند. بعد از آنکه با این مادر صحبت شد، او با انگیزه بهتری در پی یافتن راهی برای جدایی روانی اما همراه با عشق و رابطه نزدیک بود.



وقتی خانواده فوتبالیست می‌شود

این نقاشی بسیار خوب است. این نشان می‌دهد خانواده در حال لذت بردن از ورزش است. وقتی از پسربچه 9‌‌ساله‌ای که این نقاشی را کشیده خواسته شد آن را توضیح دهد، گفت: «ما در حال بازی فوتبال هستیم. پدر گفت بهش پاس بدم، منم این کار رو کردم و اون هم به مامان پاس داد و مامان هم توپ رو داد به برادر کوچیکم.» نمایش حرکت در نقاشی نزد نوجوانان و کودکان سنین بالا به عوامل عاطفی، فرهنگی یا به استعداد مهارت خلاقیت آنها بستگی دارد. می‌توان گفت که کشیدن تصاویر مختلف به حالت ثابت یا در حال حرکت بیانگر شخصیت کودک در یک محیط هماهنگ و یکنواخت است. کودکی که در نقاشی‌هایش تصاویر در حرکت را معرفی می‌کند، معمولا فردی باهوش و فعال و از همسالانش اجتماعی‌تر است. توصیف این پسر از نقاشی تعامل فعالش را با دیگر اعضای خانواده مشخص می‌کند. اما سؤال اینجاست که چرا مادر خانواده بزرگ‌تر از بقیه اعضا کشیده شده است. آیا او نقش رئیس خانواده را دارد؟

رنگ‌ها چه مفهومی دارند؟

سیاه و سفید

به معنای ترس، اضطراب، اندوه و ناامیدی است.

خاکستریخاکستری

رنگی خنثی که چیزی را بیان نمی‌کند.

قهوه‌ای

به معنای مقابله با فشار والدین برای نظافت است.

بنفش

به معنی تمایل به چیزهای مخالف است. اگر زیاد استفاده شود به معنی اضطراب است.

آبی

صلح و آرامش و تسلیم شدن در این رنگ نهفته است، ضمن آنکه به معنی درون‌گرایی کودک است.

سبز

این رنگ به معنای نیاز به جلب توجه و تمایل به برقراری ارتباط و سرسختی است.

قرمز

برون‌گرایی کودک در استفاده از این رنگ نشان داده می‌شود.

زرد

شادی و خوش‌بینی و میل به مشارکت در این رنگ مشخص است.

صورتی

وقتی کودک از این رنگ استفاده می‌کند نشان می‌دهد تمایل به صلح و تعادل دارد.

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 8
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 433
  • بازدید سال : 3,377
  • بازدید کلی : 102,240